Monday, October 18, 2004

اولین خرابکاری

سلام کوچولوی خرابکارم
امروز بالاخره اولین جای خونمون رو کثیف کردی. امروز توی بغلم دراز کشیده بودی که صدای یه خرابکاری ازت به گوش رسید. منتظر بودم که اگه ادامه هم داره تموم شه که برم عوضت کنم که یه دفعه احساس خیسی روی تنم کردم و دیدم که بععلههه اونم به چه فضاحتی. یه طرف شلوار خودت که به طور کامل نارنجی بود. لباس لیمویی منم همینطور. بردمت توی اتاق و شلوارتو در آوردم که تمیزت کنم و به این فکر می کردم که تنهایی بشورمت یا نه که در یک لحظه برق آسا دستتو زدی به خرابکاریات و مالیدی به بلوزت مونده بودم که چی کار کنم. اومدم پی ام دادم به بابایی تو دانشگاه و گفتم بهش و گفت که ظهری میاد می بردت حموم. (از وقتی برگشتیم لوزان مسئولیت حموم به جای مامانی بر عهده باباییه. من تا حالا سه دفعه بیشتر گلمو نبردم حموم) منم کلی آخ جون و خوشحال شدم و گفتم بذاز باز بذارمت یه خورده. همینجوری یه دونه کهنه بستم دورت و تا بابایی بیاد شما دو تا کهنه رو خیس خالی کردی
خلاصه که بابایی اومد و شما رو برد حموم و تو هم که تا از حموم در میای مثل قحطی زده هایی چه برسه به اینکه قبل از حموم هم گشنت بوده باشه. خلاصه که زیرپوش و نصف بلوزتو در حال شیر خوردن بهت پوشوندم ولی پمپرزو که دیگه تو بغل نمی شد بست. اون زیری مخصوصتم که زیرش پلاستیک داره به علت خرابکاریهای قبلش دم در حموم بود. خلاصه مجبور شدم و گذاشتمت رو تختمون و 5 قدم رفتم تا پستونکتو بیارم که گریه نکنی و وقتی برگشتم دیدم ای وااای شازده در حال ج.. کردنه. واقعاً خوشحال نبودم از اینکه رو تختمون از این کارا کردی


باید اعتراف کنم که وقتی بعدش بهم می خندی یادم میره که واقعاً خوشحال نبودم





0 comments: