Friday, May 20, 2005

خرمگس

پسر گلیم
اگه بدونی امروز چی از دهنت در آوردم... پوست پسته؟ ... نه... پوست میوه؟... نه.... پوست تخمه؟... نه... دستمال کاغذی ؟!... نه!!! ... یه چیزی که معلوم نیست چیه؟!!...نه! قشنگ هم معلوم بود، اگر چه یه مقداری جویده شده بود !... فکرشم حالمو به هم میزنه ولی از حقیقت نمیشه فرار کرد!... خرمگس !!!! دیگه جزئیاتشو جهت رفاه حال خوانندگان گرامی شرح نمیدم که چه جوری جسدشو از دهنت بیرون کشیدم... نه به این مسواک زدنت، نه به این خرمگس خوردنت... موندم از کجا پیداش کردی... آی و آخ و وای و فغان از دستت که از بین همه جاهایی که میتونی بری دقیقاً اونجایی میری که نباید ( دستشویی ) از بین همه چیزایی که میتونی دست بزنی، دقیقاً به چیزایی دست میزنی که نباید ( دوربین و هندی کم، انواع سیم برق و...) و از بین چیزایی که میتونی بخوری میری، دقیقاً اونایی رو میخوری که نباید و از بین اینهمه چیز که نباید بخوری میری صاف خرمگس میخوری

آخرشم اینکه خرمگس هم بخوری بازم دوستت دارم... ولی خداییش نخور


--------------------------------------------------------------------------------

سلام فقط موندم كه چطوري شكارش كرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چه مموش اين عيلرضاي جينجر.... من اسم عليرضا رو خيلي دوست دارم....
پرنسس | Homepage | 06.02.05 - 12:39 pm | #

--------------------------------------------------------------------------------

e!
khob shayad aslan nini dahanesh baz bude, ba'd magase ham ta in sahnaro dide cheshash az khoshhali bargh zade o vijjjjjjjjjjjjjjjjjjjj rafte too dahane nini :D badesham nini tarside khob, az tars dahanesho baste :D
uhum nini? ;; )
baroon | 06.06.05 - 7:49 am | #

--------------------------------------------------------------------------------

salam ... kheyle jaaleeeeb bod .. axa ham kheyle ghashangan ... khosh bashid
saghi | Homepage | 06.06.05 - 8:28 am | #

--------------------------------------------------------------------------------

سلام ماماني . خيلي وقته آپديت نكردي . دلم براي شيرين كاريهاي عليرضا تنگ شده . سلام مامانی. راستی چون بلاگ اسکای فيتر شده آدرس جديدمو برات ميگذارم که بازم بهم سربزنی . http://duchess.persianblog.com.
آنا | Homepage | 06.08.05 - 9:20 am | #

--------------------------------------------------------------------------------

SALAM JAVAN JAN
YANI AZ ROOZE 20 MAY TA HALA IN PESARE GOLE SHOMA CHIZI BE JOZ KHARMAGAS NAKHORDE KE TO DARBARE OON BANEVISI?!!!!!
soudeh | 06.09.05 - 5:56 am | #

--------------------------------------------------------------------------------

salam maman
khaste nabashid
kheili bacheye khoshgel va mah va shirini darid
rastesh man akse alireza ro gizashtam bachgrounde computeram va harvaght ke mibinamesh koli shad misham.
age mishe ye boose abdar az tarafe man bokonidesh.
to ro khoda zood be zood update konid alan chandrooze ke harrooz miam vali miinam hanooz update nashode.
enshalah hamishe dar kenare ham khoshbakht zendegi konid.
yadetoon nare boose abdaro.
mamnoon
khodahafez
bahareh | Homepage | 06.09.05 - 10:04 am | #

--------------------------------------------------------------------------------

مريم جون نميگي بيايم يك اپ كنم دل عروسم پوسيد
دلش برا شوهرش تنگ شده يك خبري بهش بدم
نگين | Homepage | 06.11.05 - 8:32 am | #

--------------------------------------------------------------------------------

مامان مريم پس كي از عليرضا مي نويسي؟ دلم براش تنگ شده!!
كاكتوس | Homepage | 06.11.05 - 11:04 am | #

--------------------------------------------------------------------------------

سلام مامان مريم
خوبي؟
منو مي شناسي؟ مدرسه الزهرا ! خانم نگاري
چرا چند وقته ننوشتي؟
زودي يه عكس خوشگل از عليرضا بذار
محبوبه | Homepage | 06.12.05 - 7:16 am | #

--------------------------------------------------------------------------------

ما منتظريم .........
آنا | Homepage | 06.12.05 - 12:06 pm | #

--------------------------------------------------------------------------------

salam
lotfan zood tar update konin .baba delemoon mord poosid
Anonymous | 06.13.05 - 10:01 am | #

--------------------------------------------------------------------------------

چرا نمی نویسی خانوم ناز؟
asal | Homepage | 06.13.05 - 9:28 pm | #

--------------------------------------------------------------------------------

مامان مريم تو رو خدا بنويس .مرديم از دل نگراني.
می گل-گل چه | Homepage | 06.14.05 - 11:37 am | #

--------------------------------------------------------------------------------

Kojaiiiii ?!!!
mamane khoshbakht | Homepage | 06.14.05 - 8:08 pm | #

--------------------------------------------------------------------------------

Tuesday, May 17, 2005

کمک به مامان!!!!

سلام قشنگ مامان

وقت نوشتن نیست که ماجراهای طول و دراز هر روزم رو باهات بنویسم، فقط خواستم ازت تشکر کنم که میای سر کشوی دستمال های آشپزخونه، از تو کشو درشون میاری و کفپوش رو باهاشون تمیز می کنی. قربونت برم من که اینقدر کمک مامانتی

وقتی خودت از دیدن خودت اینهمه ذوق می کنی، ببین من چه ذوقی می کنم از دیدنت دوست داشتنی ترین



نگین که چرا عکسه چپکیه... خوب من از روبروش انداختم اینجوری شد دیگه... می خواستم هم عکس اوریجینال بمونه، برعکسش نکردم


Friday, May 06, 2005

استقلال

پسرک ناز مامان

نه ماهه شدنت مبارکت باشه مامانی. عزیزک من، نشونه های جدی استقلال یه چند وقتیه که درت مشاهده میشه. من همیشه اگه چیزی می خواستم بهت بدم بخوری، اگه میشد بدم دستت، میدادم و خودم تو دهنت نمیذاشتم ولی یه چیزایی که کثیف کاری داشت، ترجیح میدادم خودم بذارم تو دهنت ( یا بابایی ) ولی الانه ها دیگه به این راحتی حاضر نیستی قبول کنی و تا یه چیزی میاریم جلوی دهنت سریع دستت رو میاری جلو که بگیریش. موقع غذا خوردن هم اگه غذا تیکه ای باشه، میدم خودت بخوری و توی جوونور اولین کاری که می کنی اینه که بشقاب رو برگردونی و محتویاتش رو خالی کنی و گاهی حتی این بشقابا که بادکش می کنن و می چسبن به سطح رو هم می کَنی و نکته مهم اینه که بعد از غذا خوردن مستقل ، لباسات باید کامل عوض شن و گاهی هم بری حموم !! ولی اونقدر دیدن این صحنه که تیکه های سیب زمینی پخته و هویج پخته و نون سوخاری رو که با ماست خوشمزه شدن !!!، با دستای کوچولوی نازت بذاری تو دهنت دیدنیه که آدم واقعاً حظ می کنه. اگه هم غذا تیکه ای نباشه که باید یه قاشق بدم دستت و یه قاشق هم دست خودم باشه و تا تو میخوای قاشقت رو بذاری تو دهنت من زودی قاشق غذا رو بذارم. البته این بازیا مال از وسطای غذا خوردنه که یه خورده شکمت پر شده و اولش معمولاً خوب میخوری

مامان گلی، چهار تا دندون بالات داره با هم در میاد و این چند روزه و احتمالاً در روزهای آینده پدر من و خودت رو با هم در آوردی و در خواهی آورد !!! البته خدا رو شکر تب و اینا نکردی و ایشالا که دیگه هم نکنی و همیشه سالم و سلامت باشی

پسرکم ، قشنگکم، گلکم، تازگیا وقتی کمک می خوای، مثل وقتایی که دوست داری از صندلی غذا یا روروک بیای بیرون یا وقتی بلند شدی تو تختت وایسادی و داری صدام می کنی که بیام و بیرون بیارمت، وقتی بغلت می کنم یه صدای ذوق خوشگل در میاری، دستاتو میندازی دور گردنم، سرتو میذاری رو شونم و خودتو محکم بهم فشاری میدی و زانوهاتو تند تند باز و بسته می کنی. نمیدونم چه جوری می تونم توصیفش کنم، حالت فیزیکی که هیچ، حسش رو نمی دونم چه جوری میشه توصیف کرد. فقط می دونم که بی نظیره... شاهکاره... فقط میتونم پلکامو محکم به هم فشار بدم که یه قطره اشک بیشتر ازش بیرون نیاد، لپای نازتو ببوسم، لپم رو بمالم بهش و دست بکشم به پشتت و سعی کنم این لحظات رو طولانی کنم... که معمولاً سعیم به جایی نمی رسه و توی وروجک زودی می خوای فرار کنی و بری

دیروز برای اولین بار بهت یه بیسکوییت شکلاتی دادم و ببین چی به سر خودت و البته موکت !!! آوردی باهاش ! البته تو عکس فقط خودت دیده میشی و نه موکت !!!! عزیزمی مامانی

کی میخره اینهمه نازو مامانی ؟



خدا رحم کرده دختر نیست وگرنه رو دستمون میموند

-----------------------------------------------------------------------

ّFete de la Tulipe : April & May 2005 - Morges

اولش خیلی خوشش نیومد که گذاشتمش رو چمن
کم کم شروع کرد به بررسی
و چیزی نگذشت که راه افتاد
جای همتون خالی، خیلی قشنگ بود




پ.ن. دوستایی که گفتین کامنت دونی اشکال داره، این لینک کامنتای این دفعه. نمیدونم خب چی کارش کنم... کسی سیستم کامنتینگ بهتری سراغ داره ؟