Monday, October 04, 2004

تاب

سلام گل مادر
شنبه با شما و بابایی رفته بودیم اینجا. من که خیلی دوستش دارم. شما هم قاعدتاً باید یه ذره که بزرگ بشی خیلی دوستش بداری :( من و بابایی قصد داشتیم که برای شما یه دو سه ماه دیگه یه تاب بخریم. از این تابایی که خودش باطری می خوره و تاب میده. من به بابایی گفتم که این تابارو یکی دوتاشو بیار پایین ببینیم چه جورین و مقایسه کنیم. همون موقع شما هم داشتی گریه می کردی. گفتم بذار ببینم چقدر برات گندست و چقدر دیگه احتمالاً اندازت میشه. گذاشتمت اون تو و دیدم که اِاِاِاِ همین الان که اندازته و همینم که گذاشتمت اون تو و تابت دادم آروم شدی. بابایی گفت می خوای همین الان بخریمش؟ دیدیم که ما که قراره بخریم. لااقل زودتر بخریم که هم استفادشو بکنیم هم جنابعالی حالشو ببری! خلاصه تا مدتی که ما داشتیم یه دونه از این تابا رو انتخاب می کردیم تو توی یکیشون داشتی حال می کردی و تاب می خوردی! تا بالاخره اینو برات خریدیم البته سرمه ایش رو! و 200 فرانک پیاده شدیم!!! دیروز رفته بودیم خونه دکتر کریمی اینا. دکتر کریمی معتقد بود که تو (یعنی کلاً بچه ها) سرشون گیج میره که توی تاب و تکون می خوابن. می گفت که رو امید امتحان کرده هر چی تندتر تکونش میداده زودتر سرش گیج می رفته می خوابیده. چی بگم والا


اینم یه عکس از شما توی تابتون. مبارکتون باشه آقا کوچولوی خونه ما


0 comments: