Tuesday, July 29, 2008

خب خوشگله دیگه !!! چی کارش کنیم


بهت میگم:  جوجو. میگی : تو جوجو یی! میگم:  من به این بزرگی ام. میگی: خب جوجوها بعضی موقع ها بزرگ میشن !! :دی

میگم : علیرضا ! تو چرا چشات اینقدر قشنگه؟ میگی : خب خوشگلم دیگه !!!!ا

ماه رو که دیدی گفتی : « واااااااای چقدر قشنگه ، خدا درستش کرده ، چه کار خوبی کرده ، یه ماه ساخته ، گذاشته وسط آسمون.... » بعد وقتی به مقصد رسیدیم دوباره تو آسمون ماه رو دیدی و گفتی : « اااا ،  ماه هم با ما اومد اینجا » :دی

نمی دونم چی کار کردی که از دستت شاکی شدم

من : دارم کم کم از دستت عصبانی می شم ها
تو : مگه من ‍پسر تو نیستم
من : چرا 
تو : مگه آدم از دست پسرش عصبانی میشه !!!!!!!!!!!!!!!!ا

آخه من از دست این زبون تو چی کار کنم




Sunday, July 13, 2008

زهی خجسته زمانی که یار باز آید


از فرودگاه نوشتن یک دل قرص و محکم و یک چشم نامستعد برای اشک ریختن می خواهد که در حال حاضر ندارمشان ، برای همین از فرودگاه نمی نویسم

اگر بدانی چقدر خوشحال شدی وقتی رسیدی به اتاقت. با اشتیاق و ولع ، یکی یکی همه اسباب بازی هایت را بررسی می کردی و هی یاد چیزهای مختلف می افتادی و می رفتی سراغشان و ذوق می کردی. اولین سوال بزرگی که در اثر جواب ندادن مردم به « سلام » هایت ،برایت به وجود آمده بود این بود که چرا مردم اینجا فارسی نمی فهمند؟!!!! و من بارها توضیحات تکراری در باب هر کشوری یک زبانی دارد را تکرار می کردم و بعید می دانم که تو قانع شده باشی ولی صرفاْ بر مبنای تجربه فهمیدی که « سلام» جواب نمی دهد و باید با « بن ژوغ » ای چیزی ، جایگزینش کرد و البته آن بار را نباید فراموش کرد که آقای کباب ترکی ، در جواب بن ژوغ ات ، گفت سلام و ادامه داد : خوبی؟ و تو یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداختی و ادامه مکالمه را به فارسی ! ادامه دادی ، غافل از آنکه آقای کباب ترکی فقط همان دو کلمه را فارسی بلد است 

خیلی دوستت دارم... خیلی بی نهایت دوستت دارم
 

Wednesday, July 02, 2008

دلتنگی


مادری 
 با اینکه فردا امتحان دارم ، نتونستم این چند خط را ننویسم. نمی دونی از دو روز پیش که بابا چند تا کلیپ یکی دو دقیقه ای ازت فرستاده ، چقدر بیشتر دلم داره برات پر می زنه. برای حرف زدن هات ، برای اون لهجه شیرینت که هنوز هم با اینکه دیگه فرانسه یادت نیست، درست فارسی نشده. برای اسکیت کردنت ، برای اون پاهای کوچولویی که به قول خودت موقع پوشیدن کفش اسکیت « شیطونکی می کنن» . برای بغل کردن و بوسیدنت. برای همه زیبایی هایی که باعث میشن وقتی در آغوشت می کشم ، بارها و بارها خدا رو  به خاطر داشتن وجود نازنین مهربونت شکر کنم... بی صبرانه منتظرتم نازنینم و بی اندازه دوستت دارم
 


Him, Cute him, Skating...