Tuesday, October 05, 2004

خنده

سلام کوچولوی نازنینم. الان یادم افتاد که وقتی اینا رو می خونی دیگه کوچولو نیستی ولی همیشه نازنینمی ایشالا
این پروسه که در پایین مشاهده می کنی تقریباً هر دفعه که من و بابایی رو می بینی تکرارمیشه. البته به شرطی که حالت خیلی خراب نباشه. قربون اون خنده های نازت مادر که نمی دونی ... انگار شادی رو زیر پوست آدم... مثل آمپول وریدی... میدوونه


اینم کوچولوی قشنگ خونه ما



0 comments: