Wednesday, December 01, 2004

ماه پنجم

اول اولی که به دنیا اومده بودی، همه لباسات برات بزرگ بودن و من فکر می کردم که پس کی لباسات اندازت میشن ؟
یه خورده بعد ترش که کوچکترین سایزها اندازت میشدن، فکر می کردم که پس کی این لباسا برات کوچیک میشن؟
و الان دیگه سه تا از لباسات به طور جدی، برات کوچیکن و پاهای کوچولوت توشون باز نمیشه...و الان دیگه پمپرزهای سایز 2 تموم شدن و چند تا دونه آخرش کاملاً موقع بستن برات کوچیک بودن و سایز پمپرزات 3 شده ... و الان کوچولوی نازنینی که لباسای سایز 50 براش بزرگ بود، لباسای سایز 62 کاملاً اندازشه... و الان پسر کوچولویی که وقتی کنار گوشش سشوار می کشیدی تکون نمی خورد، به کوچکترین صدایی عکس العمل نشون میده... و الان نازدونه ای که مامانش به زور اصرار داشت جغجغه رو تو دستای کوچیکش جا بده، خودش جغجغه رو بر میداره، تکون میده و به طرف دهنش میبره تا مثل همه چیزای دیگه، مزه شو امتحان کنه و خیلی چیزای دیگه




داری بزرگ میشی پسر کوچولوی مامان... و من سعی می کنم از همه لحظات با تو بودن لذت ببرم

نازنین! اولین روز ماه پنجم زندگیت، مبارکت

0 comments: