امروز هفت سال از آن اولین صبح می گذرد. اولین صبحی که من چشم گشودم و خود را تنها در کنار تو یافتم، در خانه ای که متعلق به من و تو بود، اگر چه مالک آن نبودیم
و امروز مست مست، با تو ام مهربانترین، چرا که:
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است
و امسال، یک فرق اساسی با سالهای دیگر دارد. آنهم اینکه پسرک کوچکی در خانه ماست که
با دستهایش بازی می کند
و با مکعب ها و جغجغه اش نیز
و موقع پوره هویج خوردن، تا چشمش را کثیف می کند
و این پسرک من و توست
-----------------------------------------------------------------------------
و امروز احساس آن زن مهربان را درک می کنم، که دلش خواست در سالگرد ازدواجش، در وبلاگی که از خودش و پسرش در آن می نویسد، در یک مکان عمومی!!! به همسرش بگوید
Je t'aime
از خدای خوبم بهترین ها را برایت خواستارم
و امروز مست مست، با تو ام مهربانترین، چرا که:
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است
و امسال، یک فرق اساسی با سالهای دیگر دارد. آنهم اینکه پسرک کوچکی در خانه ماست که
با دستهایش بازی می کند
و با مکعب ها و جغجغه اش نیز
و موقع پوره هویج خوردن، تا چشمش را کثیف می کند
و این پسرک من و توست
-----------------------------------------------------------------------------
و امروز احساس آن زن مهربان را درک می کنم، که دلش خواست در سالگرد ازدواجش، در وبلاگی که از خودش و پسرش در آن می نویسد، در یک مکان عمومی!!! به همسرش بگوید
Je t'aime
از خدای خوبم بهترین ها را برایت خواستارم
0 comments:
Post a Comment