Sunday, November 07, 2004

دستای کوچیک تو

سلام خوشگل من
از اولین روزی که وارد چهار ماهگی شدی به شدت شروع به استفاده از دستات کردی
اول نوامبر بود. داشتیم با مامانی اینا صحبت می کردیم و من میکروفون رو که پایه داشت گذاشته بودم کنار بالش تو و سرشو آورده بودم نزدیک دهنت که مامانی اینا صدای نطقت رو بشنون که یه دفعه دستتو دراز کردی. میکروفون رو برداشتی، یه ذره تکونش دادی و یه دفعه دستشو کردی تو دهنت. و مامان مریمت کلی ذوق مرگ شد چون تا اون موقع هی به زور مشتتو وا می کرد و جغجغه رو میداد دستت

بعدش شب که دمر گذاشته بودمت رو اون تشکی که برات خریده بودیم، خودتو قشنگ می کشیدی بالا و خیلی دقیق به شکلای رنگارنگ و پر رنگ تشک نگاه می کردی و مثل پیشی روشون با ناخونات پنجول می کشیدی. یعنی قشنگ صدای کشیده شدن ناخونات روی تشک میومد و بعدشم با مشت گومب گومب می کوبیدی روی عکس این حیوونا و صداشونو در میاوردی




اگر می دونستی تجربه همه این اولین ها برای تو چه لذتی برای من داره... چه جوری می تونم باور کنم که از یک سانتیمتر بلند شدن قد یه موجود اونقدر به وجد میام که حد نداره چه برسه به چیزهایی که تصور به وجد اومدن ازشون دور از ذهن نیست فدات شم مامانی


0 comments: