Saturday, May 26, 2007

مخالفت با ادای احترام

پسریم

داشتی پازل درست می کردی و من کنارت دراز کشیده بودم و تو قطعه های پازل رو یکی یکی در میاوردی ، از رو کله من سر می دادی و رو شکمم می چیدی تا بعد بچینیشون... وسط کارت من یه دفعه گفتم : "حالا ببین من چی کار می خوام بکنم" و بعدش پا شدم و همه تیکه های پازل ریخت پایین... یه نگاهی بهم کردی و گفتی

Maryam, Tu es jolie mias je suis pas d'accord !!!

یعنی تو قشنگی ولی من موافق نیستم

Friday, May 25, 2007

نامه

یک نامه : صفحه اول - صفحه دوم

با یک دنیا تشکر از همه اونهایی که به یک مامان خیلی گرفتار سر می زنند و جویای احوال خودش و پسرکش میشن. حتماً می دونین که دریافت این به یاد بودن ها اون هم در چنین شرایطی چقدر خوبه