Thursday, October 19, 2006

از همه چیز

دلکم! پریشب برای اولین بار ابراز علاقه کردی که بری دستشویی. بابایی رو در آستانه در دستشویی متوقف کردی و گفتی : پی پی من ! برات از این نشمین گاه های کوچولوی روی توالت فرنگی گذاشتیم. با ذوق و شوق شلوارت رو در آوردی، نشستی روش . چند لحظه که گذشت و خبری نشد، در برابر دهن های باز ما و بدون اینکه ما تا به حال همچین جمله ای یا مشابهش درباره پی پی !!! به کار برده باشیم، گفتی : پی پی ییَن ( پی پی البته منظور همون جیش خودمونه !!! و یین هم که یعنی وین که خلاصه یعنی بیا ) من و بابایی دیگه ولو شده بودیم از خنده که این رو دیگه از کجا آوردی؟!!! تموم که شد. بینی!! ( همون فینی به معنی تموم شد) رو گفتی و اومدی بیرون

مادری ! بر عکس خیلی از جملات و محاورات معمولیت از قبیل "ییَن" و "سه پا یا" و "مغسی بُکو" و "ایسی" و "دُن موا" و " سه کَشیت!!" و "اَسیت"* و موارد مشابه، که روزی شونصد بار میگی شون، رنگها رو به فارسی میگی. همه رنگها رو ... امروز الین یکی از چهار تا مربی مهدتون بهم میگه که :" علیرضا (یا به قول اونا علیغضا!!!) همه رنگها رو به فارسی می گه؛ نه؟ " جواب مثبت بود... و بعد برام تعریف کرد که بهت گفته اون متوجه نمیشه وقتی تو رنگها رو به فارسی میگی و باید با اون فرانسه حرف بزنی... تلفظ رنگهات اینجوریه مامانیم... آبی ، بس ( سبز ) مون گون ( قرمز ) یَید ( زرد ) بَدَم ( بنفش ) نانینجی ( نارنجی ! که من کشته اینم که هر روز صبح کفشات رو پات کنم و تو برام توضیح بدی که : مامان ! شسوغ نانینجی ! و من ببوسمت و بگم آفرین مامانی ) فیسید ( سفید ) و چند تای دیگه ای که فقط تقلید می کنی و هنوز کامل به کار نمی بری اسمهاشون رو

هیچ وقت ازت نخواسته بودم که اسمم رو بگی... چند روز پیش ازت پرسیدم که مامانی اسمت چیه؟ اشتباه فهمیدی سوالم رو... از جوابت معلوم بود که اشتباه فهمیدی و چقدر این اشتباهت، شیرین بود. گفتی: مَیَم !!! من یه لحظه نفهمیدم، پرسیدم چی؟ گفتی: مَیَم. مامان مَیَم... و من زیر بوسه هام له ات کردم و تو ذوق کردی و گفتی : مَیَم مامان !! و من دوباره بوسه بارونت کردم و تو از ته دلت قهقهه زدی و دوباره گفتی : مَیَم... و شاید بیست بار این ماجرا تکرار شد. پسرکم، مامان مریم خیلی دوستت داره... وقتی تو نیستی، گاهی با خودم ادای حرف زدنت رو درمیارم و می خندم

یکی از لطف های خیلی خیلی بزرگی که خدا بهم کرد، این بود که مهدت اینقدر به خونه نزدیکه... اینقدر که من میتونم بیام تو بالکن و تو رو ببینم که داری با نوئه بازی می کنی و نوبتی همدیگه رو سوار ماشین می کنین... نوئه تو رو راه می بره و تو اون رو می چرخونی !!! و هر وقت نمی بینمت ، یعنی داری سرسره بازی می کنی.. یک دقیقه که واستم... میای یه دور، دور حیاط میدویی و دوباره میری سراغ سرسره. نمی دونی چقدر لذت بخشه وقتی در حال ظرف شستن، یه دفعه صدای هوار باربارا رو بشنوم که داره داد می زنه: علیییغضاااا ! تو دوا تُ مِتغ تِ شُسوغ** ... و من لبخند زنان ، همونجوری با دستکش های کفی بدوم تو بالکن و ببینم که تو کفش هات رو دستت گرفتی ، داری دور حیاط میدویی و باربارا داره میاد دنبالت... کفش هات رو پات می کنه، موهای نازت رو به هم میریزه و میدویی و میری... روز به روز بیشتر دوستت دارم پسریم... خدا همیشه به همراهت


*
Viens : ویَن. بیا
C'est pas la : سه پا لا. اونجا نیست
Merci beaucoup : خیلی ممنون
Ici : ایسی . اینجا
Donne moi : دُن موا . بده به من
C'est caché : سه کشه . قایم شده
Assis : اَسی . نشسته

**
تو باید کفشات رو بپوشی!!!!

6 comments:

Anonymous said...

Injoori ke shomaa ta'rif mikonin man daaram be sheddat tahrik misham ke zoodtar ezdevaaj konam o bachchedaar besham :)

Anonymous said...

مریم جان ،با بزرگتر شدن علیرضا اضطراب ها و ترسها کمتر شده یا نه؟ می خوام بدونم که تا کی باید همه اش نگران باشم ؟ یا می شه
آروم هم بود؟

Anonymous said...

اي جان
خوشمزست اين پسرس حسابي :*

Hamid said...

Salam
ishallabe zoodi az bas harf bezane saremon bere eltemasesh konim ke saaket she ye kam!:D
ya hagh

Anonymous said...

ye farhange loghat dige barash gozashtid:))
in postetoon ax nadasht
badanam dard gerefte:D
motad shodim raft:))

Anonymous said...

alireza bayad ye dictionary makhsuse kalamate khodeesh dashte basheha!