عزیز عمر مادر، سلام
خیلی وقته که بر خلاف میل خیلی زیادم برای نوشتن برات، فرصت نکردم بیام و دلیلش علاوه بر شیطونی های تو گل نازم، اسباب کشی به خونه جدیدمون بود. از اومدن به این خونه خوشحالم چون از همه چیزش که بگذریم، عرصه برای روروک سواری شما خیلی باز شده و توی خوشگلم حسابی با روروکت جولون میدی و متاسفانه آشپزخونه رو از همه جا بیشتر دوست داری و گاهی دیگه اونقدر با روروکت به پام میکوبی که در کشویی آشپزخونه رو تا جایی که دیگه روروکت ازش رد نشه میبندم و میذارمت جلوی تلویزیون و از اینکه خودتو خفه می کنی تا بتونی شکلهای عروسکی کارتون رو بگیری و هی بالا و پایین می پری و دستاتو عین پارو زدن باز و بسته می کنی، حظ می کنم. و تو وقتی تلاشت برای تصاحب عروسکای کارتون بی نتیجه می مونه، یادت میفته که اِاِاِاِ مامانم کو... بعد میای طرف آشپزخونه و چون نمیتونی وارد شی، هی با روروکت میری عقب و میای جلو و میزنی به در تا ذره ذره در رو باز می کنی و میای توی آشپزخونه و منو که میبینی هی صدا می کنی و وقتی من نگاهت می کنم چنان ذوقی می کنی و از شادی،از اون صداهای ذوق مرگیت در میاری که یه لحظه تو همه دنیا فقط خودم و تو و خدا رو میبینم
گل پسرم، چند وقت پیشا که مامان خرگوشک از این نوشته بود که خرگوشک کوچولوش صبحا که بلند میشه خودش تو تختش با اسباب بازیاش بازی می کنه، کلی منم دلم خواست و حسودیم شد. و حالا این روزا دردونه پسر مامان وقتی بلند میشه، حدود نیم ساعت آروم تو تختش با اسباب بازیاش بازی می کنه، بعد کم کم بازیش صدا دار میشه و آوای قشنگ یه یه یه یه یا یا یا یا ش خونه رو پر از یه حس قشنگ میکنه
... و من نمیام سراغت. یه کار کم سر و صدا می کنم که خوب از این حس قشنگ لبریز شم ولی بعد از یه ربع، دیگه تقریباً صدا ها تبدیل به غر میشه . اون موقع است که مامان مریمت یواش میاد سراغت... اول از پایین تخت یواشکی نگات می کنه و تو یکی از قشنگترین خنده های روزت رو وقتی می کنی که با همه محبتم بهت، نگات می کنم و میگم : " سلام عمر مامان..." و بعد باهات بازی می کنم و روزمون با هم شروع میشه
زیاد حرف دارم مامانی ولی بیدار شدی از خواب و وقت نوشتن به سر اومد
صاحب زیباترین لبخند، لبانت خالی از این تبسم مباد
------------------------------------------------------------------------------------------------
همه دوستای خوبم که احوال پرسم بودین، ازتون ممنونم. ما اسباب کشی داشتیم و هنوزم پس لرزه هاش باقیه... امیدوارم همتون شاد و موفق و سربلند باشید
خیلی وقته که بر خلاف میل خیلی زیادم برای نوشتن برات، فرصت نکردم بیام و دلیلش علاوه بر شیطونی های تو گل نازم، اسباب کشی به خونه جدیدمون بود. از اومدن به این خونه خوشحالم چون از همه چیزش که بگذریم، عرصه برای روروک سواری شما خیلی باز شده و توی خوشگلم حسابی با روروکت جولون میدی و متاسفانه آشپزخونه رو از همه جا بیشتر دوست داری و گاهی دیگه اونقدر با روروکت به پام میکوبی که در کشویی آشپزخونه رو تا جایی که دیگه روروکت ازش رد نشه میبندم و میذارمت جلوی تلویزیون و از اینکه خودتو خفه می کنی تا بتونی شکلهای عروسکی کارتون رو بگیری و هی بالا و پایین می پری و دستاتو عین پارو زدن باز و بسته می کنی، حظ می کنم. و تو وقتی تلاشت برای تصاحب عروسکای کارتون بی نتیجه می مونه، یادت میفته که اِاِاِاِ مامانم کو... بعد میای طرف آشپزخونه و چون نمیتونی وارد شی، هی با روروکت میری عقب و میای جلو و میزنی به در تا ذره ذره در رو باز می کنی و میای توی آشپزخونه و منو که میبینی هی صدا می کنی و وقتی من نگاهت می کنم چنان ذوقی می کنی و از شادی،از اون صداهای ذوق مرگیت در میاری که یه لحظه تو همه دنیا فقط خودم و تو و خدا رو میبینم
گل پسرم، چند وقت پیشا که مامان خرگوشک از این نوشته بود که خرگوشک کوچولوش صبحا که بلند میشه خودش تو تختش با اسباب بازیاش بازی می کنه، کلی منم دلم خواست و حسودیم شد. و حالا این روزا دردونه پسر مامان وقتی بلند میشه، حدود نیم ساعت آروم تو تختش با اسباب بازیاش بازی می کنه، بعد کم کم بازیش صدا دار میشه و آوای قشنگ یه یه یه یه یا یا یا یا ش خونه رو پر از یه حس قشنگ میکنه
... و من نمیام سراغت. یه کار کم سر و صدا می کنم که خوب از این حس قشنگ لبریز شم ولی بعد از یه ربع، دیگه تقریباً صدا ها تبدیل به غر میشه . اون موقع است که مامان مریمت یواش میاد سراغت... اول از پایین تخت یواشکی نگات می کنه و تو یکی از قشنگترین خنده های روزت رو وقتی می کنی که با همه محبتم بهت، نگات می کنم و میگم : " سلام عمر مامان..." و بعد باهات بازی می کنم و روزمون با هم شروع میشه
زیاد حرف دارم مامانی ولی بیدار شدی از خواب و وقت نوشتن به سر اومد
صاحب زیباترین لبخند، لبانت خالی از این تبسم مباد
------------------------------------------------------------------------------------------------
همه دوستای خوبم که احوال پرسم بودین، ازتون ممنونم. ما اسباب کشی داشتیم و هنوزم پس لرزه هاش باقیه... امیدوارم همتون شاد و موفق و سربلند باشید
0 comments:
Post a Comment