Friday, June 22, 2007

آقای فرانسه حرف زن


امشب خوشحالم. خیلی. ترم تموم شد. همین چند ساعت پیش. اگر چه که امتحان ها هنوز موندن ولی سه تا امتحان پریروز و دیروز و امروز داشتم که به خاطرشون سه شب خیلی دیر اومدم خونه. ده ، دوازده. و تو با بابا میومدی خونه ، بیرون می رفتین. کارتون می دیدین و... احساس می کردم ازتون دور شدم. شاید برای همین الان اینقدر خوشحالم که پیشتونم. توی خونه و تو امروز سنگ تموم گذاشتی و هی و هی من رو غرق لذت کردی. هم با محبتت و هم با چیزهای با مزه و خنده داری که می گی ( همین الان هم که دارم اینا رو می نویسم داری همین جوری میگی و من هی گوش می کنم و نگاه می کنم و تایید می کنم و جواب میدم ) و خدا رو شکر به خاطر همه اینها

با بابا حمید نشسته بودیم و بابا حمید داشت یه چیزهایی درباره فرانسه حرف زدن و جلسه دفاع فرانسه و انگلیسی و اینا می گفت که یه دفعه تو گفتی

Moi, je parle francais !!

بابا حمید بهت گفت که ، اِاِاِ.. باریکلا. فارسی هم حرف می زنی ؟ گفتی : وییییی ... بابا حمید گفت : اوهوم. چون من و مامان مریم فارسی حرف می زنیم و شما توی مهد فرانسه حرف می زنین و... که تو گفتی

Nooo, toi et maman maryam parlez un petit peu francais !!!

یعنی تو و مامان مریم ، یه کم فرانسه حرف می زنین. من تا یه ربع داشتم سعی می کردم این فک پایین افتاده رو جمع کنم. خدااا ، کار ما به کجا کشیده که این نیم وجبی به ما می گه شماها یه کم !!! فقط یه کم فرانسه حرف می زنین

بعدش اومدی گوشی موبایل من رو برداشتی، بازش کردی و خیلی بزرگونه با یه فیلم خاصی گفتی: وی الو !!!! بهت می گم که کی بود؟ میگی : کی نبود =)) منظورت این بود که هیچکس نبود

نازت رو برم مادری که خیلی ماهی

4 comments:

Anonymous said...

فدای این شیرین زبونیاش بشم
یه تیکه عسله
:-*

Anonymous said...

vaaaaaaaaaaaaaaaaaay
gazesh begir
cheghadr jigare

Anonymous said...

اي ننههههههه
جيگرتو بخورم!

Anonymous said...

هر كس قصد پرواز معنوي داره بسم الله .
يعني خرج عروسيت رو ،‏نه همشو
خرج جشن تولّد و جشن تكليف و ... نه همشو
خرج سفرهاي تفريحيتو نه همشو
خرج مهمونيهاي آنچنانه رو نه همشو
وووو
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]