یه مدتیه که معمولاً وقتی لباس عوض می کنم ، بعدش که می بینیم ، مشخصات لباسم رو می گی که مثلاً چه رنگیه و اینا... چند روز پیش از حموم اومده بودم و یه بلوز آبی با یه شلوار بنفش پوشیده بودم، که من رو دیدی... یه نگاه معنی دار به سر تا پام انداختی و گفتی
Maman! c'est jolie toi "ABI BADAM"
یعنی مامان خوشگل شدی با این آبی و بنفش
برای بابایی تعریف می کنم ، سر تکون میده و می خنده و میگه : گرفتاری شدیما :دی
تو و بابایی داشتین پرتقال می خوردین، بابایی من رو صدا کرده و بهم چند پر پرتقال داده و من هم همونجور ایستاده و در حال خوردن مشغول حرف زدن بودم و تشکرم رو هم کرده بودم. ولی ظاهراً جنابعالی - که در حال حاضر وکیل وصی کل انسانهایی ، که نکنه حق تشکر شنیدنشون ضایع شه- نشنیده بودی. انگشت اشاره تهدید رو گرفتی رو به من و میگی : ماما ! مغسی توا بابا ! یعنی از بابا تشکر کن ، مجدداً تشکر کردم ... ولی خودت هم مثل همیشه محکم کاری کردی و گفتی : مغسی بابا مامان ! ( اصولاً اون کلمه ای که بعد از مخاطب مغسی میاد، دلیل تشکر رو می رسونه :دی البته نه در زبان فرانسه ، در زبان علیرضا ) و خلاصه این پروسه بارها و بارها تکرار می شده و میشه و خواهد شد به گمونم
این عکس رو با این یکی مقایسه کنین ! میدونین یعنی چی؟ یعنی ما دکوراسیون خونمون رو عوض کردیم؟ بههه بابا بچه شدین ها... یعنی دو تا از گلدون هامون که تو اولی بودن و اینجا نیستن ، به دیار باقی شتافتن؟ مم، خوب آره ولی نه... یعنی گلدون هامون رو ببینین چقدر زیاد شدن؟ مممم نه ! .... این دو تا عکس یعنی پسر ما بزرگ شده، یعنی دیگه نمی خواد هی بره اونجا فوضولی کنه و به همه چی دست بزنه ، یعنی دیگه نمی خواد دست کنه تو خاک گلدون ها و بریزدشون بیرون، یعنی دیگه فقط موقع آب دادن به گلدون ها که میشه به باباییش میگه : موا اُسی ( من هم ) و می خواد با این آب پاش پیس پیسی ها ، آب بپاشه ، یعنی دیگه حتی وقتی یه موقع وسوسه میشه بره اون طرفا ، خودش زود با صدای بلند میگه " نُ... سه توش پا " یعنی نه ، به این نباید دست زد و ما همینجور تند و تند قند تو دلمون آب میشه
تو را فرشتگان به من نمودند
به خاطرت قصیده ای سرودند