Tuesday, February 13, 2007

سفر پدر و پسر



کوچک من

نمی دانم تو از نداشتن من چه می فهمی. نمی دانم دلت برایم چقدر تنگ می شود ... تو چه؟ تو می دانی دل من چقدر برایت تنگ است؟ می دانی فکر اینکه تا روزها نمی توانم پنجه هایم را لا به لای موهای پریشان زیبایت گم کنم ، در عرض چند ثانیه اولین قطره را بر گونه هایم جاری می کند؟ می دانم که نمی دانی... چه خوب است که می دانم دوستم داری... وقتی سی دقیقه قبل از پروازتان، نمی دانم چه دیدی و چه فهمیدی که آمدی ... در آغوشم نشستی ، سرت را رها کردی تا به خودم بفشارمش و نوازشش کنم... اشکهایم را حس کردی به گمانم... صورتت را بر گرداندی؛ یک نگاه به اشکهایم کردی و یک نگاه به چشمهایم... و به مهارتی که خارج از حد تصور بود، با کناره های انگشت اشاره ات ، اشکهای روی گونه هایم را پاک کردی... جواب دوستت دارمم را با دوشیت من ات دادی و دوباره سر بر سینه ام نهادی... و من نمی دانستم خوشحال باشم یا غمگین... خوشحال باشم از داشتن سرانگشتان مهری که اشکهایم را از گونه ام پاک می کنند و از داشتن نگاه مهربانی که دو صندلی آن طرف تر ، با لبخندی ، معاشقه یک مادر و پسر را می نگرد... مادری که همسرش است و پسرکی که همراه سفرش... یا غمگین باشم ، می دانی که غمگین بودن وقتی مردان خانه ات را روانه سفر می کنی و تنها بر می گردی ، نیاز زیادی به دلیل ندارد



ولی من غمگین نبودم... اشکهایم می آمدند ولی دلم خوشحال بود از اینکه شما می روید و همه دلم پر از دعا بود برای اینکه حسابی به شما خوش بگذرد... برای اینکه تو زیاد بابا را اذیت نکنی ،خوشحال بودم از اینکه آن مهربانانی که آنجا ، دلشان برای تو خیلی زیاد تنگ شده است ، می بینندتان و خوشحال می شوند ... از اینکه بابا بعد از کلی وقت به سفر می رود... با تو... دوست داشت یک بار پدر و پسرانه ، با تو به سفر برود



چشمانم را که می بندم ، جای بوسه بارانی که دیشب ، ساعت دو و نیم ، گونه هایم را نوازش کرد، گرم می شود.... وقتی با وجود اینکه هیچ از حرف زدن با تلفن خوشت نمی آید و همیشه جوابت در قبال پیشنهاد صحبت با تلفن منفی است، وقتی می خواستم که وقتی رفتی خانه دَدی* ، بیایی و با من حرف بزنی ، "وی دَکُغ" می گفتی و مرا محکم می فشردی



دلم برای همه مهربانی هایت تنگ شده است نازنین قشنگم، امیدوارم روزها و شبهای نداشتنت، خیلی کمتر از 24 ساعت طول بکشند


او که تو و پدرت را بیش از هر کسی و بیش از هر کسی تو و پدرت را دوست دارد : مامان مریم تنها


* از همان بار گذشته ای که در ایران پس از دیدن کارتون نمو به پدرم گفت : "ددی" تا به حال به پدرم ددی می گوید... ما هم خوب ... لذتش را می بریم :-) همین


برای دیدن تو ثانیه ها رو می شمرم

برای دیدن تو من از یه دنیا دل می برم

فدای اون پا روی پا انداختنت مادری

وقتی حتی نیمو از محبت بی شائبه این نازنین بی نصیب نمی مونه

پ.ن. پسرک با باباش رفتن ایران... و من 16 روز اینجا باید تنها سر کنم¨

پ.ن.2. اینکه چرا من نرفتم، چون تا آخر فوریه امتحان دارم. اینکه چرا بابایی رفت ، چون از چهارم مارس یه کورس داره... خلاصه پیچیده است ماجرا

23 comments:

Anonymous said...

avaaaaaaaaaaaaaaaaaaal:D:D:D

Anonymous said...

akh bezane zaye sham aval nabasham:))
che hali vade:>

Anonymous said...

eee kartone nemo:">
man kheili doost midashtam:D
oon yaroo ke faramooshi dasht:O:D
kheili bahal bood=))
dadi:X:X:X
rasti oon rooz filmo didam vali yadam raft dar moredesh nazaramo begam=((
male chand salegish bood film?:-?
che ghashang harf shenavi dare:X
bache fahmideye gol:X>:D<:*

Anonymous said...

bebakhshida:O
mamanit mao dava karde nemitoonam commente toolani bezaram>:)
majbooram kuchik kuchik bezaram:O
vay che naz pahasho mindaze roo pash:X:X:X
ishala zoodi bar migarde:-?
man kamelan motevajeh nashodam:O:P

Anonymous said...

سلام مامان مریم جون
جاشون خالی نباشه.ء
می دونم دور بودن از عزیزا خیلی سخته ولی بعضی وقتا یه چند روز دور بودن تاثیر خیلی خوبی رو دوست داشتن آدم می تونه داشته باشه.ء
هروقت از این کارتونهایی که علیرضا می بینه میگین، یاد اون شرکی می افتم که تو خونتون دیدیم.خیلی خوش گذشت اون روز. یه روز میایم خونتون اونجا! خوبه نه؟!!!ء
(اونجا هم از دست ما آسایش ندارین!)
فعلاً خدا نگهدار

Anonymous said...

salam maryam joon
jay pedar va pesar khali nabashe
nemidonam vaghti bavhe ha ro az babashon joda mikoim fekr nemikonim cheghdar sakhte vali alan mibinam khyli sakhte

Anonymous said...

مريم :(
خودت نيومدي =((

Anonymous said...

Salam maman Maryam
cheghad in post ehsasi bood
rastesh hata fekre inke khodamo jaye shoma bearamam sakhte
nemidoonam Alireza chejoori B shoma migzaroone...Omidvaram emtehanatoono khoob dade bashin va age hanooz moonde baghyashoonam khoob bedin
.....:*

Anonymous said...

مامان مریم جونی غصه نخوری ها زود برمیگردن خوش به حالت که اینقدر قوی هستی که تونستی همچین کاری بکنی امیدوارم سفر دو هفته ای شون برات خیلی خیلی زود بگذره و دو تا مردهای خونتون با یک نیروی جدید برگردن خونه

Anonymous said...

salam khoobin?
chera shoma naraftin?
fekr nemikonin kheili tanhai ....makhsoosan door boodan az hamchin ghande asali kheili sakht bashe?!!
amma be ghole doostetoon ....ue moghe ha in dooria kheili asare mosbati dare.
ishallah kheili behetoon sakht nagzare
man taze alan fahmidam chand ta az post haye 2006 ro nakhoondam.
shooroo kardam be khoondan baz mesle hamishe tooo vojoode gol pesaret ghargh shodam o az baghieye karham moondam
shad o salem bashid:X:X:X

Anonymous said...

مريم جون. ديشب خوابتو ميديم كه با عليرضا اومدي . مژده و عليرضا داشتن بازي ميكردن و ما دو تا داشتيم راجع به اريان رهبري صحبت ميكرديمو هردو گريه ميكرديم .......... منتظرتم تا زودتر ببينمت

Anonymous said...

سلام مامان مريم عزيز
واي يه حس خاصي دارم با خو
اندن اين پستت. خوشحالم از اين كه عليرضاي خوشگل الان اينجاست ولي كاش خودتون هم بودين با هم يه قرار مي ذاشتيم و من مي تونستم اين پسرك ناز شما رو از نزديك ببينم. البته اگه شما هم دوست داشتين.
ولي از طرفي هم دلم براي تنهائي و دلتنگي شما خيلي گرفت. اميدوارم خيلي زود اين روزها بگذرد و دوباره عسلي قشنگتون رو در آغوش بگيريد.
ولنتاين هم مبارك باشه مريم جون. با اينكه من شما رو نديدم ولي نمي دونم چه حسيه كه انقدر شمارو دوست دارم.

Anonymous said...

مريم جون با اجازتون من لينك شما رو گذاشتم.
البته شايد بهتر بود اول اجازه مي گرفتم بعد اينكارو مي كردم. ولي الان هم مي تونين تنبيهم كنين. و بخواهيد كه بردارم.
خلاصه ببخشيد.

Anonymous said...

salam maman maryame golam, khoobi? elaaaahhhiiii... delam gereft, jashun khali nabashe, omidvaram in ruzaie durishun be ie cheshm be ham zadan begzare, va beheshun kheili khosh begzare, manam khubam, mamnun az mohabbatet, pas kei miain invara? man chesham be havapeimahaie tu asemun khoshk shod akhe! elahi ghorbunesh beram, cheghadr mashallah bozor shode, khoda baratun hefzesh kone,

Anonymous said...

جاشون خالی نباشه.اشکم رو در آوردی ننه جون!!!خدا ÷سمر خوشگلت رو برات حفظ کنه.
مواظب خودت باش.
بوس بوس

Anonymous said...


ey baba
alan shoma tanhai chikar mikonid daghighan?:-S
daghighan na:D taghriban:))
jashoon khali nabashe...
fekr nakonam man ke saadate didane alireza ro dashte basham
kash shoma hammiomadid
harchand ke midoonam shoma ro ham nemitoonestam az nazdik molaghat konam
valentine mobarak maman maryame gol:*
http://ronika.persiangig.com/other/Ronika/Valentine/12.gif

Anonymous said...

agha ghabul nist in ronaki nazashte man aval besham:D
rasti maman maryam taalireza irane bego jash kojat beram bedozdamesh mage nagofti gharz midish??????? khob hamin alan zang bezan be aghaye hamsar bego man mikham beram alireza ro biaram (yani bedozdim):D
farda beram tahvilesh begiram
khoda nemishe begi alan alireza kojast beram az dor ham shode bebinamesh:X

Anonymous said...

vali teflaki maman maryam bemiram tanhaie chi mikeshi man ke nafahmidam chera nayumadi ya chera bade fevrie baham nayumadin

Anonymous said...

jashoon khali nabashe:*

Anonymous said...

قربون اون چشمای خوشگلش برم. جاش خالی نباشه عزیزم.

Anonymous said...

che gham angiz va che del gonde
manam haminja ha hastam va zemnan tatil!!!!!
ye khorde az khodet begoo chi kara mikoni?

Anonymous said...

واي مريم جون جاشون خالي نباشه . حتما" خيلي خاليه ولي زياد خودتو ناراحت نكن عزيزم . تجربه سخت و در عين حال ارزشمنديه . براي هرسه تاتون . پسرتم كلي آقا شده براي خودش . ديگه مردونه سفر ميكنه . تو هم از فرصت استفاده كن و يك كم كارهايي را كه دوست داري انجام بده و اگر تونستي استراحت كن . اميدوارم هم به اونها و هم به تو خوش بگذره و اين دوران خيلي زود سپري بشه .

Anonymous said...

منم فقط یه بار اونم برای دو شب از کوشا دور شدم وبه خاطر بیماری مادرم.ولی واقعا سخت بود و آخراش دیگه داشتم دیوونه می شدم.کوشا هم از تلفنی حرف زدن بیزار بود ولی تند تند به من زنگ می زد و طولانی حرف می زد.