Friday, February 02, 2007

از آنچه بر دل ما می گذرد



برف اومده بود برای اولین بار! بهت میگم:" علیرضا مامان، برف بازی کردی پسرم ؟" میگی

Oui, main "YAKH"

یعنی آره ، دستام یخ کرد

----------------------------

اومده بودی بغلم و سرت رو گذاشته بودی رو شونه ام و داشتی با یه دستت آروم به پشتم می زدی، همونجوری که به پشت بچه می زنن تا آروم شه... من هم شروع کردم آروم به پشت تو زدن... سرتو برداشتی از رو شونه ام، صورتت رو آوردی جلوی صورتم و یواش گفتی

Pas toi maman, c'est moi qui tappe !!

یعنی تو نه مامان ، من می زنم و بعد بدون اینکه من حرفی بزنم دوباره سرت رو گذاشتی و شروع کردی به ضربه زدن

----------------------------

مدت ها بود که وقتی میومدی و تعریف می کردی که فلانی من رو زد یا فلانی ، فلانی رو زد، بهت می گفتیم که هر کسی زدت ، بهش بگو من هیچ خوشم نمیاد که من رو بزنی و بگو که باید ازم عذر خواهی کنی. چند روز پیش از مهد کودک برگشته بودی که اومدی پیشم و گفتی

Maman, Laszlo, tappe moi !

که یعنی لسلو من رو زد. گفتم : خوب بعدش چی شد؟ گفتی

je suis pas d'accord tapper moi !

یعنی بهش گفته من موافق نیستم که من رو بزنی. گفتم : آفرین پسرم خوب بعدش چی شد؟ گفتی

Pardon Laszlo

که خلاصه ازت معذرت خواهی کرده... چقدر دوست دارم یاد گرفتنت رو پسرکم

-----------------------------

کماکان فهمیدن حرفات ، پروسه خیلی سخت اما دل انگیزیه ، چند روز پیش سر میز شام ، غذا داشتی می خوردی ، گوجه( به قول خودت تومت ) خواستی بهت دادم یه کم خودت کلم قرمز برداشتی و بعد از یه مدتی گفتی : "شَیَد" گفتم: شاید چیه دیگه مادر... گفتی نووو شَیَد... خلاصه بعد از شونصد و هفده بار تکرار کردن کاشف به عمل اومد که این سالاد ه اونم نه سالاد فارسی ، سالاد فرانسه که یعنی کاهو... بچه ام کاهو می خواست

------------------------------

گوگولی نازنین من که نمیذاری مامان وقتی هستی درس بخونه ، که همش تا مداد دستم می گیرم میدویی میای که ماشین بکش و وقتی می کشم و میگم خب کشیدم ، میگی

No, encore une autre !!

که نه ، یکی دیگه و تاکید می کنی که گراند !! بزرگ باشه... دوستت دارم

------------------------------

خدا رو شکر می کنم برای احتیاطت وقتی که می خواهی از
لبه یک راه سنگی قدم برداری و سپاسش می گویم برای همتت وقتی می خواهی به هاپوی عزیزت برسی و تپه ای به این شیب و اینکه نه مامان و نه بابا حال آمدن به دنبالت را ندارند ، کوچکترین رخنه ای در تصمیمت وارد نمی کند ( اگر چه بابا مجبور شد برای اینکه با هاپو تا خانه شان نروی این راه نفس گیر را به دنبالت بیاید ) می دانم که تو بچه ای و ما بزرگ... و آنچه آرزویش را دارم این است که هیچگاه خوبی های کودکیت را اسیر بزرگسالی نکنی... پسرکم، دلم می ترسد وقتی به بزرگیت فکر می کنم... خوب و مهربان و انسان بمان ، نازنین مریم

14 comments:

Anonymous said...

vay maman maryam mishe in pesar kocholoye khordanito behem gharz bedi??????faghat chanroz mamani faghat mikham mach malish konam hamin

Anonymous said...

avaaaal???:D:-SS

Anonymous said...

man axa ro dide boodam emrooz ghablesh:D
mishe ax mizarid too photobloge Alireza,linkesho ping konid?;;)
man linkesho gozashtam>:D<
vaaaay az oon sarbalai chejoori rafte bala:O
teflak babash:D
khosham miad mamana hamishe mishinan:D babaha miran:>
ey val:O:D


be man ejaze nadadn ziad harf bezanam:D:-$

Anonymous said...

salam
shayad aval! (hala shayad!)
arzam be khedmatetoon ke nemidoonam hamoon hese ke adam too emtehanash hey delesh be dars nemire o bazigoosh mishe ya haminjoori khodetoon motonabeh shodid va zood be zood up mikonid. kholase ke khoobe edame bedid:D

Anonymous said...

سلام.خوبي مريم خانم؟ وااااااااااااي كه چه قدز جيگر است . واقعا نفس و دوست داشتنيه. من موندم شما چه جوري اين خوشمزه رو تا حالا يه لقمه نكردين؟ اينكه دوستش و مجبور كرده بود ازش معذرت خواهي كنه خيلي جالب بود. البته كاملا مشخص است كه تربيتتون عاليه. جدي ميگم. تعارف نيست. خيلي خوب تربيت كردينش. خدا ببخشه واستون. من كه خيلي ذوسش دارم.ديگه تو خانواده ي ما همه عليرضا رو ميشناسن.راستي لطفا تند تر آپ كنين. حداقل يه عكس ازش بذارين هر روز.البته شرمنده هااا.شاد و سلامت باشيد

Anonymous said...

با همه وجودم مي گم آمين..
بارها اين دعا رو تو دلم براي عسلكم كردم و دلم لرزيده براش...
من كه خاله-ش هستم بارها خوشبختي رو با بودنش حس كردم...
مريم چقدر خوشبختي كه پسرك اون طور تو آغوش مي گيرتت و بهت آرامش ميده...
:X:X :-* :-*

Anonymous said...

salam
goftam vaghean khejalat dare khaleye alireza hichi nanevise.
vaghean delam barash tang shode.
va vaghean omidvaram zoodtar bebinamesh.
100 ta booos.

Anonymous said...

واااااای مریم دلم غش رفت از اون به پشتت زدنش.
خدااااااااااااا

Anonymous said...

salam maman maryam
enghadr az in bache migi yadet bashe ma ke inaro mikhonim delemon alirezaro mikhad bayad chikar konim:*:x
khili dostetoon daram montazereton hastam enshaalah.

Anonymous said...

مریم ! هروقت می یام بهت سر می زنم دلم سرشار از عشق می شه . پشت تک تک کلماتت یک دنیا عشق و محبت خوابیده . فرشته کوچولو رو از طرف من حسابی به قلبت فشار بده و محکم ببوسش . اون موهای خوش حالتش و مژه های قشنگش منو کشته . الهی که سعادتشو ببینی و همیشه زیر سایه پدر و مادر شاد و سلامت زندگی کنه . دیدی که این فرشته های کوچولون که چه جوری ما رو عاشق خودشون کردن؟ می بوسمت عزیز دلم و به تو و دل پر ازعشقت افتخار می کنم

Anonymous said...

واای...نكنه سگه كاری به كار اون گل وسط اون چمن‌ها داشته باشه...
اگه بدونی خوشحال و ذوق زده‌ام می‌كنی وقتی‌ بعد از خوندن لحظه‌های‌ ناب با عليرضا بودن و تصورشون، با ديدن عكس‌ها همت و احتياط و آموخته‌های اين پسرك رو در واقعيت زيباتر از تصور لمس می‌كنم، مريم عزيز من!
هميشه عكس بذار كه من دلم آروم بشه با خوندن و شنيدن از اين مهربان كوچولو و ديدنش!

Anonymous said...

dobare salam
hamash taghsire shomas ke maha zaye mishima:))
baba in tayide nazarato bardarid ghol midim chizaye bad bad nagim:D
ma ke harchi ham migim fekr mikonim bade shoma taeed mikonid!

nemataye bozorgian,khosoosan baraye atrafian adam:)

khoda hamamoon ro be behtarin sefat o halat mozayan kone

dar panahe khoda

Anonymous said...

سلام مامان مریم مهربون. چقدر مهربون وعاطفیه این پسر. من که خیلی خوندن خاطراتش رو دوست دارم. از اینکه نمی ذاره درس بخونی نگو که یاد دانشگاه حسین و کارای حسین می افتم. آدم دیوانه می شه. عکساش هم که مثل همهیشه دلبره. ببوسش . یه دنیا.

Anonymous said...

مامان مريم عزيز سلام و خسته نباشي عزيزم.
نمي دوني كه من چقدر اين پسرك خوشگله شما رو دوست دارم. خدا حفظش كنه. هر باز كه نوشته هاي شما رو مي خونم و عشق زيبا و عميق شمارو حس مي كنم گريم مي گيره. خيلي دوستون دارم و خيلي مواظبه خودتون و گل نازتون باشيد.