Saturday, December 02, 2006

حرف زدن

یادم میاد از وقتی که به دنیا اومده بودی، هر کاری که می کردی و من ذوقش رو می کردم و حالش رو می بردم، همیشه بعدش به خودم یا بابایی می گفتم، وااای ببین وقتی حرف بزنه چی میشه... و حالا همون شده ... و من بیش از اونکه فکرش رو بکنی و فکرش رو کرده باشم از تک تک کلماتی که میگی لذت می برم و با هر کدومش یه سفر کوتاه چند ثانیه ای به آسمون می کنم . گاهی با بعضی از حرفات یا بعضی از کارات، دستم رو روی قلبم میذارم و صدای آآآآخخخخ ام بلند میشه، واقعاً حس می کنم الانه که مهار احساساتم رو از دست بدم و میدونم که تو نمی فهمی اینها یعنی چی ... نمی دونی که وقتی از مهد برمیگردی و موقع در آوردن لباسهات ، بهت میگم مامانی دلم برات تنگ شده بود و تو شروع می کنی به نشانه تایید سرتکون دادن که یعنی من هم و بعد یه دفعه دستت رو میندازی دور گردنم و محکم به خودت فشارم میدی، چققدددررر دلم پر میکشه و چقدر اون بوسه ها که به دست و صورتت میزنم ، پر از محبته

پریشب برات کارتون اسپریت یا به قول خودت ابش (اسب، گاهی هم بهش پیتکو میگی) رو گذاشته بودم و هم زمان، مسواکت رو آورده بودم که مسواک بزنی. طبق معمول همیشه ، اولش مخالفت کردی، بهت گفتم که مادری ، ببین، من حرف شما رو گوش کردم و با اینکه الان وقت خوابه، گذاشتم که یه خورده کارتونت رو ببینی ولی شما می خوای حرف من رو گوش نکنی و من اینجوری ناراحت میشم... اولش جواب ندادی، یه بار دیگه که حرفم رو تکرار کردم، گفتی :" مامان! دوشیت من" در حالی که داشتم از ذوق منفجر می شدم که می خوای با این دوستت دارم گفتن، گولم بزنی، بهت گفتم که خوب من هم دوستت دارم پسرم و چون دوستت دارم حرفت رو هم گوش کردم... گاهی از منطقت در شگفت می مونم، این رو که گفتم، اومدی ایییییی کردی ( این صداییه که در میاری وقتی می خوای دندونات رو نشون بدی برای مسواک زدن) و من فقط بوسیدمت و بهت آفرین گفتم و بازم تو هیچ وقت نمی فهمی ... هیچ وقت

از حموم برت گردونده بودم، بیشتر اوقات خیلی میونه خوبی با سشوار نداری، باید حتماً کله ات رو بندازی پایین با یه چیزی بازی کنی تا بذاری ما موهات رو خشک کنیم. اون روز ، نشسته بودی زیر سشوار و هی چند بار گفتی: "اَغت" که یعنی بس کن و ول کن... من هم خوب نمی تونستم اغت کنم !!! بعد از چند بار یه دفعه خیلی جدی گفتی

Mama ! Arrête ! Je t'ai déjà dit !!!!

اینجوری ترجمه کنین که یعنی مامان، ول کن، قبلاً هم بهت گفتم =))

------------------------------------------------------
یه مدتیه همینجوری راه میری و هی هر چی میبینی میگی
c'est quoi ça?
که یعنی این چیه؟ بعضی وقتا لحن گفتنت واقعاً بامزه و خنده دار میشه. چند روز پیشا یه 5 سانتیمی پیدا کردی و اومدی نشونش دادی و با لحن کسی که یه چیز خیلی مهم پیدا کرده اومدی گفتی : سه کوا سا مامان؟ گفتم که این پوله مادری. واکنشت کشنده بود. یه ذره اخمات رو تو هم کردی، لبات رو به حالت" پوووف این که پوله " کج کردی و گفتی

Ah Oui ?!!! c'est "pool"

که یعنی جدی؟ این هم پوله؟ به بابایی گفتم انگار یه عمره پول شناسه و فقط مونده بود این پنج سانتیمی

------------------------------------------------------

جعبه لگوهات رو خالی کرده بودی و می خواستی مثل ماشین راهش ببری.دستات رو گرفته بودی بهش و سنگینیت رو انداخته بودی روش . بهت گفتم که مادری، جعبه خالیه و ممکنه چپه شه و بیفتی... بی خیال شدی یه بغاوو به خودت گفتی و رفتی. دو دقیقه دیگه برگشتی . همون کار رو تکرار کردی و قبل از اینکه من حرفی بزنم، با زیباترین لبخند یه پسربچه شیطون در حال شیطنت بر لب گفتی


Mama ! c'est "man" qui va tomber !!!! :D=))

چی ترجمه اش کنم خدا رو خوش بیاد؟... مامان، منم که قراره بیفتم

مادر به فدای شیطنتت نازدونه

4 comments:

Anonymous said...

salam
nemidoonam vaghti ina ro bekhoone oonam inghadr ke ma zogh mikonim zogh mikone ya na (hatman mikone dige! vali teflaki cheghadr tool mikeshe ta in hame ro bekhoone)

az emtehana che khabar?

salame makhsoos be aghaye pedar beresoonid, too khabam mano vel nemikone:D (daghighan baraks)

Anonymous said...

مريم خانوم پس اين عكساي اقاي پول شناس كو يا به قول عسلك فووووووووووووووو؟

Anonymous said...

سلام
چقدر گل پسر شيرين زبونه! ماشاالله

Anonymous said...

يه چيز جالب...
من تازه دقت كردم كه شما جزو به ندرت مادرهايي هستيد كه وقتي مي نويسيد بچتونرو مخاطب قرار ميديد:ايكس
واي فكر اينكه عليرضا بزرگ شه بياد اينجا رو بخونه به من كلي ذوق ميده
چه جاي خوبي رو واسه وبلاگ زدن انتخاب كرديد
خيالتون راحته كه هيچ وقت بسته نميشه(بووووس)