Tuesday, November 07, 2006

یک شب پر از حرف


عمر مادری

حرف زدنت روز به روز بهتر و بهتر میشه، کم کم جملات 3-4 کلمه به بالا میگی. اگر چه که ممکنه این جمله ها فعل و فاعل درست و حسابی نداشته باشن و عمدتاً فارسی و فرانسه قاطی باشن ولی به هر حال یه مفهوم کاملاً قابل تشخیص رو می رسونن. یکی از چیزایی که خیلی ازش لذت می برم اینه که، وقتی می خوای برای کلمات فارسی، صفت مالکیت فرانسه به کار ببری، دقیقاً انتخاب می کنی که الان کدوم از این دو صفت ملکی رو ،که یکیش برای اسامی مذکره و یکیش برای اسامی مونث، استفاده کنی. مثال هایی از جملات نهادینه شده اینان


c'est mon velo
c'est ma chaussette
c'est ma "PATOO"
c'est ma "DAR"
c'est ma "MASHIN"
c'est mon "VAKH" وخ به معنی خمیر
c'est mon "ISH" ایش کماکان به معنی شیر

و از این قبیل

دیروز می خواستی به قول خودت بن بن ( هر گونه شکلات غیر کاکائویی رو بهش می گی بن بن و نوع کاکائویی رو بهش می گی کاکائو) بخوری. پلاستیک بن بن های هالووین رو که بچه های ساختمون بین همه تقسیم کرده بودن، گذاشته بودی جلوت و داشتی یکی از بینشون انتخاب می کردی، حقیقتاً خیلی هوس برانگیز بودن و من هم اومدم که یه ناخنکی بزنم که یه دفعه پلاستیک رو کشیدی و گفتی

No, c'est mon bonbon ! c'est pas à toi !!!

این جمله سه پا اَ توا رو که یعنی مال تو نیست رو برای اولین بار بود که می گفتی. من هم ذوقم گرفته بود و هم تو ذوقم خورده بود. قیافه ام رو که دیدی ، زودی پلاستیک رو آوردی جلو و گفتی: مامان ناش ! و دوباره با خوشحالی هر چه تمام تر اضافه کردی، ماااامااا ! سههه بننن بننن... و من اضافه کردم که بله پسرم مال شماست و خیلی ممنون که ازش به من هم میدی و با هم بن بن خوردیم و همه چی به خیر و خوشی تموم شد

دیروز عصر ، داشتیم از مهد بر می گشتیم خونه. جلوی در آپارتمان که رسیدیم، تا خواستم در رو باز کنم، نذاشتی و گفتی : سه مَ در. در سنگین بود و زورت نمی رسید. کمکت کردم یه ذره تا تونستی در رو باز کنی. رفتیم تو ، مثل همیشه از اینکه در رو برات باز کرده بودم تشکر کردی و مغسی بکو گفتی که گفتم خواهش می کنم ولی بر عکس همیشه ، به جای لبخند دوباره گفتی : مغسی بکو مامان... من هم این دفعه محکم کاری کردم و به فارسی و فرانسه گفتم که خواهش می کنم پسرم. دُ غیَن... ولی کوتاه نیومدی و این دفعه یه ذره جدی تر تاکید کردی که مغسی بکو مااامااان... و من باز هم این دفعه یه مدل خواهش می کنم دیگه هم اضافه کردم. که یک دفعه انگشت اشاره ات رو گرفتی ، به طرفم و با اندکی خشونت گفتی : ماااماان ! مغسی بکو ... که یه دفعه ، دینگ ای کیو سان که در اینجا همون مامان مریم باشه، زده شد و با قیافه ای که داشت از خنده منفجر میشد، ازت پرسیدم که :" اوپس ببخشید مامانی، شما در رو برای من باز کردی و من یادم رفته ازت تشکر کنم؟" با خوشحالی "وی" ای گفتی و منتظر تشکرم شدی... و من فکر کردم که تو کی اینقدر بزرگ شدی؟ کی اینقدر فهم پیدا کردی؟ از کی تا حالا توقع تشکر داری؟واقعاً کی؟

در خونه رو که باز کردیم، چراغ ها خاموش بود و همه جا تاریک. معمولاً زیاد این اتفاق نمیفته، چون من اگه خونه باشم ، مهتابی رو خاموش نمی کنم وقتی میام دنبالت. ولی دوشنبه ها تا دیر وقت کلاس دارم و از دانشگاه میام دنبالت. برای همینم تا دیدی همه جا تاریکه، زودی گفتی

Maman ! Amin, n'est pas la =))

و صد البته که منظور از امین همون بابا حمید خودمونه ولی برام جمله کامل و قشنگی که گفتی خیلی جالب بود. اونقدر که همون دم در حسابی بچلونمت

روند کامل شدن تشکر کردنت برام خیلی لذت بخش بوده و هست. اوایل فقط مغسی بود. بعد کم کم شد مغسی بکو. بعدش اسم کسی که می خواستی ازش تشکر کنی هم اضافه شد. مثلاً وقتی که از ماشین پیاده میشدی، رسماً نگاه می کردی ببینی راننده کی بوده و بعد مغسی بکو امین ، یا مغسی بکو مامان یا مغسی بکو عمو !! رو به کار می بردی. و حالا این روزا، دلیل تشکر کردنت هم به اینها اضافه شده. مثلاً امروز بعد از خمیر بازی بهم میگی که مغسی بکو مامان وخ !! =)) یا وقتی تقاضای بالا رفتن می کنی ( برای اینکه بری رو صندلی و از کابینت خوراکی ها یه چیزی انتخاب کنی ) بعدش میگی: مغسی بکو مامان بایا !! یا وقتی برات شابلون های اردک و دایره ات رو که گم کرده بودی ، پیدا کردم گفتی : مغسی بکو مامان دودو، پُم ( پم یعنی سیب ولی تو به هر چیز گردی میگی پم) و دودو هم که منظور همون جوجوه



سه شنبه ها یه برنامه آشپزی ای توی مهد دارین که بهش میگن آتلیه آشپزی. هر هفته یه چیزی می پزین و یا می خورین همون جا و یا هم که میارینش خونه. امروز نون کشمشی پخته بودین !! باورش برام سخت بود وقتی شانتال برام توضیح میداد که چه طوری خودت خمیر رو ورز دادی و گذاشتی تو قالب و شکل دادی و بعدش هر جوری که دوست داشتی روش کشمش گذاشتی و بعد رفتین گذاشتینش توی فر... ولی وقتی نونت رو دیدم، خوب ... بودش واقعاً و قاعدتاً شانتال نمی بافت از خودش این حرف ها رو ... مخصوصاً که وقتی صدات کرد که بری نونت رو بگیری و ببری خونه، شاد و خندون دویدی و گرفتیش و "مغسی بکو شانتان نون" رو گفتی و رفتی کَغُل رو صدا کردی و به اون هم نشون دادی نونت رو و اومدیم خونه... از خودت و نونت عکس گرفتیم و سه تایی با هم نون بی اندازه خوشمزه ات رو خوردیم... تو با نهایت دست و دلبازی نونت رو می گرفتی جلوی دهنمون و می گفتی " مامان مانژ" یا " امین مانژ" و جای همه اونایی که دوستت دارن خالی بود

و یک چیز دیگه... از حروف الفبا ، آ و ب و ث و ام رو می شناسی. منظورم حروف لاتین ه. شنبه با هم رفته بودیم پست . از این نوبت ده ها داشت که بالاش اعلام می کنه چه شماره ای باید به چه باجه ای بره. یکی از اونایی که نوشته بود، حرف ای لاتین بود. یه دفعه تو با یه ذوق و جیغی من رو صدا کردی و گفتی

Mamaaaa ! Il y a "EM"

من یه نگاهی کردم و ام ای ندیدم . گفتم نه مادری این ام نیست ، این اُ ه. گفتی نُ... سه ام... و من گفتم نه مادری این ام نیست این اُ ه. ( اینا به ای یه مدلی اُ میگن و به آی میگن ای) ... و من هنوز داشتم اونجا رو نگاه می کردم که ببینم چی باعث شده که تو اونجا ام ببینی که یه دفعه گفتی

No Mama , c'est "EM" encore "DOY"

و من با دهن باز ، سرم خم شد و دیدم ... نه ندیدم، بلعیدم این ام رو ... اُ ای رو که تو با چشمای قشنگت یه دور چرخوندیش و ام خوندیش... دوستت دارم مادری... نمی تونم بگم چقدر

وقتی با جدیت کارتون می بیند و شیر و بیسکویت می خورد! و حتی نگاهی به داخل ظرف نمی اندازد. ( عمراً اگه کارتونه رو کمتر از 200 بار دیده باشه ) ه

نان پخته شده مذکور! جای همتون خالی

در حال خوردن نونش

پسرک دست و دل بازم در حال تعارف کردن نونش

19 comments:

Anonymous said...

ببينم به اين اقا پسر گل بگيد پسسسسسسسسسسسسس سهم ما چي لطفا (مغسي بكو عليرضا)

Hamid said...

merci beaucoup maman poste boland!:D
faghat fekr konam khoonadane ye hamchin posti baraye kasi ke faranse nemidoone emkaan pazir nist!
ya hagh

Maman Maryam said...

Salam babai, negaran nabash, khanande haye inja ham kam kam daran be komake Alireza Francais yad migiran :D

inja Lab e Architecteur. esterahate bad az quiz :D

Anonymous said...

elahii, delam zaf raft vase in khordani :*:*:*:*:*

Anonymous said...

cheghad shabihe daeeshe in gol pesar:) makhsoosan unja ke dare shiro biskooeet mikhore

Anonymous said...

انشااله سالم باشه ببوسش

Anonymous said...

سلام مامان مريم
مواظب عليرضا باش
در ضمن دانشگاه رفتن مبارك راستي چي مي خوانيد و كدوم دانشگاه سوئيس؟

Anonymous said...

salam
hanooz posto nakhoondam vali fahmidam ke terekoondin!!! (ketabish: kari bas kharegholade be anjan resandeid!)

chon be sabke nomre dadane ostadaye irani ke hajmesh khoob poro peimoone!
be sabke ostadaye behtar ke negahi gozara be barge mindazan ham az germeziaye matn peidast ke koli aks dare:D
va mohemtar az hame inke kam kam sorate up kardanetoon dare khoob mishe:D

pas engar vaghean bazdehitoon ba ezdiade mashagheletoon bala rafte

khoda poshto panahe shoma va khanevadatoon
salam beresoonid

Anonymous said...

mashalah khoda hefzesh kone

Hamid said...

Khataab be Sani!
Salam
rast migin, chon man vaghti didam maryam oon ax ro gozashte, goftam che axe birikhti entekhab karde! khoda vakilish rast migam!
:D
ya hagh

Anonymous said...

خطاب به حمید!
ای بترکه چشم حسود :))

Anonymous said...

سلام مامان مریم. این پسر گلت خیلی فهمیده و رمانتیکه. عکساشم خیلی دوست داشتنیه. یه جوری تو دل برو و خواستنی. یه دنیا ببوسش.
راستی مریم جون. میشه نوشته هاتو بزرگتر تایپ کنی. خوندنش خیلی سخته.

Anonymous said...

alireza bayad ye dictionary makhsuse kalamate khodeesh dashte basheha!

Anonymous said...

ايييييييييييييي
من دلم عليرضا خواست.....
:*:*:*:*:*:*


اينم يه بوس محكم واسه مامان مريم :**************************

Anonymous said...

سلام مامان مریم جون
ببخشید من دیر اومدم
میگم مامان مریم یه ذره به ما هم فرانسوی یاد بدین البته قرار بود این داداش محترمتون بهم یاد بده اما از زیر کار در رفته :دی

واااااااااااااااای اونجا که علیرضا توقع داشت ازش تشکر کنید خیلی باحال بود :(( من دلم علیرضا خواست
اون انگشتش رو بگو :-* که با عصبانیت حرف میزده

عکس هاش رو قبلا دیده بودم
اما بذار دوباره ببینم بیام :دی
چبر کن (همون صبر کن خودمون )

Anonymous said...

من کلی نوشتم چرا همش پرید :( خب از اول میگم

سلام مامان مریم جون
ببخشید دیر اومدم :دی

میگم یه ذره به ما هم فرانسوی یاد بدین که بفهمیم علیرضا چی میگه
این داداش محترمتون که قرار بود به من یاد بده فعلا که زده زیر قولش :دی

واااااااااااای قربونش برم با اون انگشت اشاره اش :-*
خیلی باحال بود اونجا که ازتون انتظار تشکر داشته
عسیسم دیگه بزرگ شده توقعاتش هم زیاد شده

در مورد سلیقه تون من هنوز شک ندارم
آخه هم شما میدونید هم من که رنگ آبی به رنگ نارنجی میاد ...نه ؟ :))

عکس ها رو قبلا دیده بودم اما صبر کن دوباره برم ببینم بیام :دی

Anonymous said...

وای فداش بشم با اون جدیتش :-*
اما خودمونیم هاااااااا ابهتی داره واسه خودش

خدا حفظش کنه

Anonymous said...

سلام . این پسرک ناز مامانی فرانسه دون خوشمزه و شیرین زبون و عسل و مامان رو حسابی بماچونش . هزار ماشاالله چقدر بزرگ شده ، البته قدر کشیده به نظرم . ببوسش اساسیییییییی. خوش باشی .

Anonymous said...

يه كلوب درست كرديم براي پدر مادرايي که بلاگاشونو با خاطرات بچه هاشون آپديت ميکنن تا وقتي بچه ها بزرگ شدن اين دفترچه خاطرات با ارزش الکترونيکي رو بهشون تحويل بدن.
اونجا ميتونيم تجربه هاي اين دوران زندگي رو با هم به اشتراک بگذاريم و براي حل مشکلات با هم مشورت کنيم ... شما هم هستين؟
براي اين كار اول بايد توي سايت ماي پرديس عضو بشين . يه جاييه مثل اوركات و كلوب.خيلي سريع مراحل عضويت تموم ميشه.آدرسشم اينه:
http://mypardis.com
بعدشم توي اين گروه عضو شيد
http://www.mypardis.com/Family/niniclub/
در ضمن ميتونيد دوستاي ديگتونو كه اونا هم ني ني دارن به اين محيط دوستانه دعوت كنينو حتي با قرار دادن لينك اين گروه تو تكميل اين گروه همديگرو ياري كنيم
اينجا ميتونيم واسه بزرگ كردن بچه ها و مشكلاتشون با هم همفكري كنيم و حتي براشون اينجا تولد بگيريم يا آپديت شدنبلاگها رو به هم خبر بديم.
كمك همگي تو اين راه خيلي مهم وموثره
منتظرتون هستيم
http://www.mypardis.com/Family/niniclub/forum/?forumid=5787