Friday, January 13, 2006

مممم... چی بگم بعد از اینهمه وقت



سلام به همه دوستای خوب و مهربون مخصوصاً اونایی که این مدت ما رو یادشون نرفته بود

راستش ما این مدت خوشی ها و نا خوشی هامون دست به دست هم داده بودن تا نذارن من بیام سراغ این وبلاگ


از تولد بابایی شروع کنیم



فرداش علیرضا بیمارستان بستری شد و ما سه روز و دو شب بیمارستان بودیم



Hopital de l'Enfance, Lausanne

بعدش اومدیم و تا آخر هفته علیرضا مهد نرفت و تو خونه آتیش سوزوند و بعدش لپ تاپ هاردش پرید و بی کامپیوتر شدیم و بعدش خدا یه کامپیوتر رسوند با ویندوز فرانسه که مسلمان نشنود کافر نبیناد و دریغ از یه دونه فونت فارسی



و بعدش ما برای تعطیلات آخر سال رفتیم پاریس



Grande Arche , La defance , Paris



Gardin d'Acclimatation , Paris



Tour Eiffel , Paris



و بعدش از روزی که علیرضا رفت مهد، مامان مریم هم رفت سر کلاس تا بلکه وقتی دارن از سوییس بر می گردن یه خورده فرانسه بلد شده باشه

این بود خلاصه ماجرا... و اما اینکه این پسر گلی ما چه عشقی شده برای خودش و چه دلی می بره از مامان مریم و بابایی ایشالا بماند برای دفعه های بعدی ... خدایا یه قوتی به این مامان مریم بده که به همه کاراش خوب و به موقع برسه... الان می خوام برم دندون پزشکی و مثل همیشه می ترسم... همیشه هم وقتی میام بیرون به خودم میگم دیدی هیچی نبود... یادت باشه دفعه بعد دوباره عین خلا ترس برت نداره ولی باز همون آشه و همون کاسه... دعا کنید این دندونه به خیر بگذره

-----------------------------------------------------------------------------------

چیزای بالا رو جمعه نوشتم و نشد پست کنم... امشب روز سه شنبه است !!! یعنی ساعت 12:50 و من پسری و بابایی رو خواب کردم که بیام دو کلوم اینجا از پسرک بنویسم. واقعاً اونقدر روند بادگیریش و کارای جدیدش مثل همه بچه های هم سنش زیاد شده که آدم میمونه از کدومش بگه. از این که دیگه جرأت دست از پا خطا کردن نداریم، چون تکون بخوریم ایشون هم همون کارو کرده... اون شب بابایی نخ دندون دم دستش نبود، یه لحظه خواست از گوشه کاغذ به عنوان نخ دندون استفاده کنه که دقیقه بعدش پسری داشت با کاغذ دندوناش رو تمیز می کرد... از اینکه داره فهیم میشه لذت می برم... از اینکه میدونی چیزاش کجا ان خیلی لذت می برم... وقتی بهش میگم گلکم برو هاپو و پستونکت رو بیار و رو پتوت دراز بکش و میدوه میره پستونکش رو از اتاق خواب و هاپوش رو از انباری میاره و دمر رو پتو دراز میکشه و لپاشو میماله به پتو، قند تو دلم آب میشه... از اینکه خودم یادم نیست هاپوش رو کجا انداخته ولی خودش یادشه واقعاً کیف می کنم... دستش به خیلی از جاهایی که نباید برسه میرسه و همه مامانا و باباهایی که فرزند بالای 1.5 -2 سال دارن میدونن که این یعنی چه مصیبتی و اگه کسی نمیدونه من درجا مراتب حسادت خودمو بهش اعلام میکنم... بیشتر از دردسرش نگران اینم که یه چیز خطرناک مثل چاقو رو یه جای نه چندان امن مثل میزی که اقا مثل آب خوردن از صندلی بالا میره و میره روش جا بمونه و ما حواسمون نباشه... خدای مهربون ! خودت به خیر بگذرون... وقتی تو اتاق خواب میره رو صندلی میز کامپیوتر، اگه من تو اتاق نباشم حداکثر بعد از 5-10 ثانیه و اگه تو اتاق باشم بعد از 20-30 ثانیه با یه لحنی که قشنگترین لحن دنیاست برام و با یه ریتمی که دلم میخواد هی جوابشو ندم تا باز صدا کنه، هوار می زنه: ماااااماااان ن ن

بشنوید( ببخشید که من کول ادیت نداشتم و نتونستم خالیاشو حذف کنم ) ولی این اوریجینال نیست چون تا دیده که بابایی یه چیز ضبط کننده برده تو اتاق یه مقادیری لخن و صداش عوض شده این هاپچه هم که این تو میگی خیلی دوستش دارم... آخه خودت یه دفعه بعد از اینکه من عطسه کردم اومدی ادای منو در بیاری و گفتی هاپچه و تا اون موقع من واقعاً فکر نمی کردم که جداً عطسه صدای هاپچه بده آخ که من عاشقتم مادری .

15 comments:

Anonymous said...

واي باورم نميشه اول شدم مريم جون . چقدر نگرانتون بودم . خداروشكر كه همه چيز به خوبي و خوشي تموم شده . الهي بميرم براي اين پسر گلمون كه توي بيمارستان هم لبخند رو لبشه . چه عكساي خوشگلي ازش گذاشتي مريم جون . صداشم شنيدم و كلي ضعف كردم از مامان گفتن و هاپچه كردنش . پسرك خيلي شيطون و بازيگوش شده مواظبش باش . البته خدا خودش مراقب اين فرشته كوچولوها هست . راستي قراره براي هميشه بريد فرانسه ؟

Hamid said...

Salam
barikalla belakhare ye posti gozashti:)
ishalla ke axaash ham be zoodi raah byofte, akhe bedoone ax ke nemishe.
ya hagh

Anonymous said...

لهجه فرانسه اش رو. با آخرين غلظت لهجه فرانسوي چه ماماني ميگي.
مآآآمآآآآآآآآن

Anonymous said...

راستش را بگم كه خيلي دلم براي نوع نوشته ها و خاطراتتون تنگ شده بود و چيز جالب اينكه اين پست آخري را اينقدر با هيجان نوشتين كه نا خودآگاه منم موقع خوندن با سرعت بيشتر مي خوندم و دچار هيجان كل رخدادهاي اين ايام شده بودم

شاد و سلامت باشين و عليرضا عزيز باهوش و كوچولو را ببوسين

Anonymous said...

دقیفا امروز داشتم فکر میکردم که چقدر دلم برات تنگ شده مهربون مریم.
علیرضای گلت رو ببوس.

Anonymous said...

چقدر با نمک حرف میزنه من که دلم براش رفت
چقدر تو بیمارستان عسلی شده بود خدا را شکر که زود رفع شد
یک عالمه از خوندن کارهایی که انجام میده عشق کردم و شنیدن صدای خوشگلش. ممنون
از طرف ببوسش حسابی

Anonymous said...

اي مهربان تر از من¸
_با من
در دستهاي تو¸
آيا كدام رمز بشارت نهفته است؟
كز من دريغ كردي.
تنها تويي¸
مثل پرندهاي بهاري در آفتاب
مثل زلال قطره باران در صبحدم
مثل نسيم سرد سحر ¸
مثل سحر آب
آواز مهرباني تو با من¸
در كوچه باغهاي محبت¸
مثل شكوفه هاي سپيد سيب¸
ايثار سادگي ست.
افسوس!
آيا چه كسي تو را ¸
از مهربان شدن با من¸
مايوس مي كند
به روزم ومنتظر

Anonymous said...

خدای من چه فرزند ناز ودوست داشتنی دارید .. خدا براتون نگش داره .. از طرف من از لپ سمت چپش یک ماچ گنده بر دارید ..

Anonymous said...

آخي من كه مردم از دل ضعفه صداي اين گل پسرتون رو كه شنيدم چطوري ضبط كردين به ما هم ياد بديد خيلي خيلي با مزه بود

Anonymous said...

خدا حفظش كنه خيلي صداي با مزهاي داشت

Anonymous said...

خدا حفظش كنه خيلي صداي با مزهاي داشت

Anonymous said...

تو هم هوس کردی یهو؟
زود بیاید ایان تو رو خدا :((

Anonymous said...

قربون دستت.اون ایان رو هم بکن ایران بعدش بفرست نشون بده :دی

Anonymous said...

سلام دوباره
سری قبل که اومدم عکس ها دیده نمیشد و الان خیلی لذت بردم

علیرضا عزیز در عکس بیمارستان یه مظلومی خاصی داره و بقیه عکس ها همگی شاهکارند به خصوص پای ایفل

Anonymous said...

salam, bayad mineveshtam har chand ke dire:

hamid gahi gest migire baad be qabqab mindaze mige ke bache chie? faghad khodam!!!! ... azin harfa.....
delam mikhad vaghti alireza 25 saalesh shod age iran bashe va mamanesh ejaze bede ke ba doostaye mojarrade babash harf bezane (:D) vasash tarif konam ke hamin babii ke mige MAN ASLAN EHSASATI NEMISHAM, oon shabi ke alireza bimarestan bood vaghti ba man harf mizad ashk too cheshash jam shode bood o RASMAN hazioon migoft.... vaghti ke be babam migam chera hamishe vasam negarani, negaham mikone, mikhande mige: KHODA HICH SAGI RO PEDAR NAKONE (balaa nesbate khodesho hamid)...hala mifahmam chera....khoda maman baba haro hefz kone....