Thursday, October 13, 2005

سجده

به نام حضرت دوست ، که همه چیز از اوست

عمر مادر، به طرز باور نکردنی و ترسناک و در عین حال بی اندازه لذت بخشی داری بزرگ میشی و من از اول به دنیا اومدنت هیچ وقت اینقدر زیاد احساس نکرده بودم که داری اینقدر تند تند رشد می کنی...این حس خیلی این روزا باهامه... چه وقتی میبینم که شلواری که یک ماه پیش کاملاً اندازت بود، الان فقط یه قدری از زانوت پایین تر میاد و چه وقتی که کارهایی رو که داری تند و تند یاد میگیری تو ذهنم مرور می کنم

مامان گلی، مدت زیادی نیست که وقتی رو پنجه هات بلند میشی، میتونی از روی همه میزها، چیز برداری... میز کامپیوتر رو سعی می کنم که لبه هاش تا جایی که تو دستت میرسه، چیز مهمی نذارم. میز غذا خوری هم باید اگه چیزی روش میمونه جمع کنم وسطش ولی امان از دراور مانندی که ازش به عنوان میز توالت استفاده می کنیم... در طول مدتی که خونه هستیم همینجوری فرت و فرت انواع کرم و ادکلن و لوازم آرایش و اسپری و ایناست که با دست دراز ، مامان مامان گویان و در حال دویدن میاری و تقدیم اینجانب می کنی... این چیز تحویل ما دادن هم جریاناتی داره برای خودش... وقتی بهت میگیم یه چیزی رو بیار بده و تو گاهی با رضایت و گاهی با اکراه این کارو می کنی بعدش دیگه ول کن نیستی و اینجاست که بابایی میگه : " ای وای! الان میخواد همه خونه رو جمع کنه بیاره تحویلمون بده" ... و چقدر با مزه است این کارت و من چقدر دوستش دارم

دو تا از کارایی که بلدی بکنی الله اکبر و سجده است. از همون موقعی که ایران بودیم وقتی بهت می گفتیم الله اکبر کن، دستتا میاوردی کنار گوشات ... سجده رو هم ما بهت یاد ندادیم ولی وقتی میبینی که ما نماز می خونیم، مهر رو میذاری جلوت رو زمین و خیلی کم اتفاق میفته که بتونی قشنگ رو زانوهات خم شی و سجده کنی ، به جاش سریع دمر دراز می کشی و طبیعتاً در حال دراز کش پیشونی رو نمیشه به این راحتی رو مهر گذاشت و تو هم سریعاً بعد از اولین تلاش، سوئیچ می کنی روی دهن و به جای نشسته یا واستاده مهر تو دهن کردن، خوابیده این کارو انجام میدی!! و اینجاست که مامان و بابا از خیر نماز خوندن پسرکشون میگذرن


خاله وقتی اینو دید گقت : این با کلاسترین بچه دنیاست



شک نداشته باشین که خاله ها در باره دست و پای بلوری خواهر زاده هاشون دست کمی از مادر ندارن

0 comments: