Monday, March 21, 2016

03.21.2016


فور د رکورد، پسرک اولین سریال بزرگ‌سالانه‌ی زندگیش رو با پریزن برک شروع کرد و دیروز تموم کرد. نمی‌خواستم بذارم ببینه ولی اومد نشست خیلی خرکننده و معقول حرف زدن که: یادت ئه پارسال گفتی بهم می‌تونم دکتر هو ببینم ولی خودم بعد از چند تا اپیزود گفتم این برای من هنوز مناسب نیست؟ قول می‌دم که اگر احساس کردم برام مناسب نیست بگم و تازه تنها هم که قرار نیست ببینم، هر جاش سین سکچوال یا وایلنت نامناسب داشت، بهم بگین نگاه نمی‌کنم... با اینکه خیلی اغواکننده بود لکچرش ولی کماکان نمی‌خواستم بهش اجازه بدم ولی پدر گرامی‌اش پشتش در اومد و گفت حالا بذار شروع کنیم ببینیم، و دیگه شروع کردن همان و تا تهش رفتن همان!‏

ديشب براى اولين بار در زندگى‌اش در پى تماشاى سريال فلش بعد از پريزن برك، با پديده‌ى بازيگر تكرارى مواجه شده. يهو ديدم با هيجان داره مى‌گه: ماماااان، مايكل اسكوفيلد اومده تو فلش :))) در حالى كه از شوت بودنش در حال حيرت و پكيدن از خنده هستم براش توضيح مى‌دم كه تو دقیقن چی فکر می‌کنی؟ كه اينا فقط تو كل زندگى‌شون يه نقش دارن؟ :))... مى‌گه: نه آى نو ولى خيلى باحال ئه... بعد در حالى كه به ديدن ادامه مى‌ده مى‌گه: صداش هم همون ئه! و من باز در حالى كه نمى‌تونم جلوى خنده‌ام رو بگيرم مى‌گم: خب همون آدم ئه مادرى :))) / اصن باورم نمى‌شد ها :))) شوتعلى خان :)))‏


چند روز پیش که داشتیم با هم خونه مرتب می‌کردیم، پسرک دفتری رو که توش کلاس سوم و چهارم به اصرار من خاطرات روزانه می‌نوشت - و بعدش دیگه ول کرد - پیدا کرد و شروع کردن خوندن. اتفاق خوب امروز این بود که دیدم رفته به لیست کارای روزانه‌اش به صورت خودجوش اضافه کرده: دایری و نشسته داره می‌نویسه... وقتی دیدم‌اش گفت: اون روزی که نشستم خوندم دایریم رو خیلی خوب بود. انگار که هی فلش‌بک می‌گرفتم... می‌خوام باز شروع کنم بنویسم... / راضی ام از خودم چون دقیقننننن امیدوار بودم یه روزی این اتفاق بیفته و فکر هم نمی‌کردم که به این زودی بیفته. اتفاق خوب دلنشینی بود برام.‏

در حالی که داریم آهنگ گوش می‌دیم دوتایی و خونه تمیز می‌کنیم، سر آهنگ کاونتینگ استارز در حال خوندن، با علم به اینکه من این آهنگ رو دوست دارم، یهو با اتیتود من رو نگاه می‌کنه و ابرو بالا می‌ندازه و می‌خونه: اوری‌تینگ دت کیلز می، میکز می فیل الایو... و من با خودم فکر می‌کنم: تو چه می‌فهمی آخه بچه...‏

اولین عکس‌العملش راجع به گودریدز این بود که خیــــلی حال کرده بود که هر کتابی که فکرش رو می‌کنه رو می‌تونه توش پیدا کنه! فکر می‌کرد مثلا مثل کتابخونه می‌شه یه کتاب‌هایی رو نداشته باشه :))‏ بعد دیگه براش توضیح دادم که اینجا کتاب رو نمی‌تونی بخونی و برای چی ئه و این‌ها

قبل خواب می‌گه: داستان 21 رو شنیده‌ای؟ یه امریکن استوری ئه. می‌گم: نه. چی ئه؟ یه چیز بی سر و ته چرت و پرتی تعریف کرده. می‌گم:دتس د استوپیدست استوری آیو اور هرد. می‌گه: راااایت؟ من و جف(چینی) و جونا (کره‌ای) و اوئن (هف چاینیز-هف بریتیش) و ارول (اسرائیلی) این رو شنیدیم. بعد یهو من گفتم: دود، آی دونت گت امریکن استوریز! جف گفت: دود، آی دونت گت امریکنز. جونا گفت: دود، امریکنز آر ویرد ( اوئن و ارول رو هم یادم نمونده) بعد یهو همه‌مون زدیم زیر خنده... / حالا اینا همه‌شون جز پسرک امریکا به دنیا اومدن ها :)) اسکل‌ها :))‏

امروز تو ماشین داشت آهنگ هلو آدل پخش می‌شد. سوار که شد به جای اینکه بزنه برسه به مرون فایوی چیزی دیدم که زد آهنگه از اول پخش شه! بهش می‌گم چطور از این خوشت میاد؟ نات یور کایند آو سانگ... می‌گه: درز عه استوری تو ایت.. می‌گم: چی ئه؟ می‌گه: تو مدرسه شنیده‌ام آهنگ رو و بچه‌ها هم بیشترشون بلدن‌اش. اون روزی یکی از بچه‌ها اومد یه چیزی رو نشون بده، بعد روی برگه معلوم نبود. گفت: ایتس آن دی آدر ساید. یهو همه‌ی کلاس با هم شروع کردن گفتن: هلو فرام دی آدر سااااید... بعد دیگه همه ولو بودن از خنده!‏ :))‏ / خل و چل‌ها :))‏

برای ما آدم شده... الان 4-5 شب ئه می‌گه به من برنج نده و غذا هم کم بده. من همین سالادم رو می‌خورم و یه کم غذا با یه سیب. خیلی هم راحت‌تر می‌خوابم!... از کی دقیقن آدم شد این که از این کارا بکنه و از این حرف‌ها بزنه؟

امروز صبح بیدار شدم دیدم  پتو و بالش رو آورده و روی زمین خوابیده. برای مدرسه بیدارش کرده‌ام و می‌گه من دیشب از خر و پف بابا بیدار شده‌ام و خیلی بد خوابیده‌ام و نمی‌خوام برم مدرسه. خانوممون هم گفته اگر یه روزی خواستین می‌تونین نیاین و کلی از بچه‌ها هم مامان باباشون اجازه می‌دن فور نو ریزن چون حال ندارن نیان مدرسه... یادم ئه کلاس سوم و چهارم که بود یه بار بهش اجازه بودم چون حال نداشت نره مدرسه ولی احساس کردم الان دیگه از اون بچگی در اومده و دیگه کار خوبی نیست... بهش گفتم اولا که من اصن کاری ندارم که بقیه بچه‌ها پدر مادرهاشون چه کار می‌کنن. فکر می‌کنی چرا آدم‌ها با هم فرق دارن توی اتیتودهاشون؟ فکر می‌کنی چرا بعضی‌ها چون حال ندارن یه کاری رو کوییت می‌کنن ولی بعضی‌ها کامیتد هستن به کاری که باید بکنن؟ متاسفانه از ماچ از اینکه من دلم برات کباب ئه که شب این‌قدر بد خوابیدی و خوابت میاد این همه، وظیفه‌ی مادریم ئه که با آهنگ و قلقلک و حرف و هر جوری شده بلندت کنم و بفرستم‌ات مدرسه. کلا توی زندگی خیلی اتفاق‌های سخت‌تر می‌افته و یو کنت جاست نات دو وات یور ساپوزد تو دو بیکاز آو دم... در حالی که از قلقلک و اینا می‌خنده و غر می‌زنه می‌گه: آی بت که تو هیچ وقت تو زندگیت این‌قدر خوابت نمی‌اومده!.. در اینجا از موقعیت‌های مختلفی که داشته‌ام از خواب می‌مرده‌ام براش گفته‌ام چند تا و در حالی که کماکان غرغرکنان به سمت دست‌شویی روانه است می‌گه: کن یو ات لیست گیممی عه راید؟ می‌گم: دت آی کن دو!‏ .. و همین چند خط با داستان‌ها و غیره‌اش نیم ساعت طول کشیده!‏

بعد دم در مدرسه از ماشین پیاده شده، شیشه رو کشیده‌ام پایین و می‌گم: اووووی. تشکرت کو پس؟.. می‌گه: مااامااان؟ کردم که! جواب هم دادی!.. می‌گم: واقن؟... می‌خنده و می‌ره... دوباره پنج ثانیه بعد می‌گم: اوووی... سرش رو برگردونده. می‌گم: دوستت دارم. بیشتر خندیده و می‌گه: منم... دوباره ده ثانیه بعد در حالی که دور شده یه کم می‌گم: اووووی... سرش رو با خنده‌ی بیشتر برگردونده. می‌گم: بووووسسس... این بار در حالی که بوس می‌کنه از همون‌جا و سرش رو به حال چه مامان خل و چلی دارم تکون می‌ده، خنده‌ی بلند می‌کنه می‌ره... / بوس بهش که ماه ئه

من: می‌دونی امروز سوپربول ساندی ئه؟ پسرک: داااا! کل مدرسه یه هفته است دارن راجع بهش حرف می‌زنن... ولی من خوشم نمیاد از فوتبال امریکایی. خیلی خشن ئه. / لطافت روحت رو به قربان مااادرررر

پسورد ایمیل مدرسه‌اش رو بهم داده که بتونم به گوگل کلس‌روم‌شون سر بزنم هر وقت لازم دارم. کلا تو کار ایمیل‌بازی با بچه‌هاشون نیست. دیدم یه ریپلای داره به یه تاپیکی که هست "رومرز" و تاپیکه 120 تا ریپلای داره و بین 10-12 نفر ئه. رفتم فوضولی ببینم ریپلای این چه رومری بوده. دیدم نوشته: stop sending me deez weird rumors and you all are weirdos / :))


دیگه نشسته نمی‌تونستم بالا نگهش دارم. فقط در این حالت می‌شد بالا بمونه... ‏


0 comments: