یه
فاندریزر تو مدرسه دارن امشب که برنامه بازی و رقص و ایناست. داره حاضر
میشه بره. برداشته یه تیشرت چرت و پرت تناش کرده. میگم این چی ئه مادر
من. بردار یه پیرهن درست بپوش... پوشیده. بهش میگم: پیرهنت رو هم بکن تو
شلوارت... میگه: مامان جان، دیس ایز عه دنس ایونت، نات عه جاب اینترویو /
پررو :))
اون روزی داره ماجرای یکی از دوستاش رو تعریف میکنه، میگه: این چینیها خیلی خوشبخت اند. اصن مهم نیست که خواهر برادر ندارن. از بس ازشون زیاد هست! که هر جا برن بالاخره چند نفر هستن که همیشه نزدیکشون باشن و باهاشون بازی کنن. / عزیزم...
یه دوست صمیمی داره که شعارشون با هم این ئه: یور مای برادر فرام انادر مادر :)) بعد با هم یه خط اختراع کردن که فقط خودشون میتونن بخونناش و اسمش رو هم گذاشتهاند: یولو!... یعنی از کلاس سوم منتظر بودم که این دو تا با هم دوست صمیمی شن. خیلی پسره رو دوس دارم. خیلی بچهی خوبی ئه... وقتی خوبیها و بدیهای رفتن از اینجا رو لیست میکنم، جزو یکی از مهمترین بدیها است نبودنش.
داشتیم اسکار میدیدیم. پسرك وارد هال شد و گفت: عه، مارتى ماداگاسكار رو هوست اسكار كردن؟ / هلاك تشخيص درجاى صداش شدم، با اینکه مدت زیادی از آخرین باری که ماداگاسکار دیده بود میگذشت!
آخرین بار شب یلدا با پسرک پینگ پونگ بازی کرده بودم. الان که باهاش 6-7 دست بازی کردم و باختهاش بین 21-12 و 21-16 بود کف کردم. خیلی بازیش بهتر شده...بسکتبال بازی کردنش رو هم خیلی وقت بود ندیده بودم. باورش سخت بود ولی جلوی چشمای خودم نصف شوتهای سه امتیازیاش سوییش میشد... قشنگ خون ورزشکاری در رگهاش جریان داره!
داشتم حاضر میشدم بریم وایامسیای، موهام رو صبحش از دو طرف بافته بودم. میگه: همینجوری میخوای بیای؟... میگم: آره. چی ئه مگه؟... میگه: You look too young. Nobody's gonna believe you're my mom. You look more like my big sister.
خندهی هیولایی میکنم :))
میگه: Gosh, but how odd that would be! A sister who's married to my dad! / اسکل :))
پسرک: چه قدر چایی می خوری مامان! نباید این قدر شکر بخوری واقن! ... بنده: شکر؟ شکر چیه؟ چایی که شکر نداره!.. پسرک: اپرنتلی یو دونت نو ور یو لیو. اوری تینگ هز شوگر این ایت این امریکا! / واقن اسمایلی توهم توطئه :))
تو ماشین داشت لت ایت گو پخش میشد، یهو من با صدای جیغی و بلند داد زدم: لت ایت گووووو، لت ایت گوووو، آیم وان وید د ویند اند اسکاااای...پسرک یک نگاه عاقل اندر چیزی کرده و با خندهی موذیانه میگه: هشتگ ویردنس، هشتگ مام سینگینگ هاریبلی، هشتگ مام ترایینگ تو بی تیلر سوییفت / هشتگ ها ایت ایز تو هو عه نیرلی تینیجر سان :))
این روزها زیاد آدیوبوک گوش میده. در حال لگوبازی، در حال کینکت بازی کردن...پریروز از استخر برگشته آدیوبوکش رو راه انداخته و میگه: فکر کنم دارم ادیکتد میشم به آدیوبوک. به نظرت ادیکتد شدن به هر چیزی بد نیست؟
از اینکه گاهی میدونه من از چی خیلی حال خواهم کرد، بیاندازه لذت میبرم. میگه: یه آهنگی یاد گرفتهام که مطمئن ام بیشتر از همهی آهنگهای امسالم باهاش حال میکنی. میگم: آخ جون. چی ئه؟ میگه: نه، نمیگم بهت. بذار بزنم ببین میفهمی... زده میبینم دزدان دریای کاراییب ئه... مااااچ محکم بهش
من: کی شروع کنیم خونه مرتب کردن؟ پسرک: دو ساعت دیگه. من: دو ساعت دیگه حالا گشنهات میشه و وقت ناهارت ئه... پسرک با شرارت و خندهی خبیثانه: اگزکتلی :))
پسرک دیشب ساعت 1 نصفه شب وقتی میخواد بخوابه: مامان، میشه بیای یه کم درباره عمر حرف بزنیم؟... من: منظورت زندگی ئه؟... پسرک: آره آره... در حالی که کامفورتبل شده و بوس و بغلش رو کرده: آی لایک تو تاک تو یو اباوت استاف... من: منم خب... پسرک: هیچی از بچگیهام یادت میاد که تا حالا برام نگفته باشی؟ / کجای این حرف زدن درباره زندگی ئه من نمیدونم :))
به تاریخ 12 فوریه سال 2016، ساعت 12:59 ظهر، در سن 11 سال و 6 ماه و 13 روزگی برای اولین بار در پی سوتی عظیمی که دادم من رو در شطرنج مات کرد. تا باد چنین بادا...
میگه: واقن شماها توی ناینتین هاندردز به دنیا اومدین؟ من وقتی به ناینتین هاندردز فکر میکنم همه چی بلک اند وایت و پیکسل پیکسل ئه :)) میگم: بچه پررو خوب ئه تو خودت فقط 4 سال بعدش به دنیا اومدی.:)) در حالی که پشت سر هم و بدجنسانه ابرو بالا میندازه و خندهی اسمرکی میکنه میگه: آی نووو :دی :))
1 comments:
سلام. البته توی شطرنج، بهش نمیگن «سوتی عظیم» بلکه می گن «اشتباه فاحش» می تونید هشت تا اشتباه بزرگ در بازی شطرنج رو در این ویدئو ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=KzG-mJgj-E4
اگر به ما هم سر بزنید خوشحال میشیم
Post a Comment