Monday, January 19, 2015

ژانویه 2015


امشب پسرک یک چهارم تحقیق این هفته‌اش رو که امروز تازه شروع شده بود و تا جمعه وقت داشت رو قبل استخر انجام داد. بعد از استخر در مقابل چشمان متعجبم دیدم رفت دوباره نشست سر تحقیق. منم رفتم توی آشپزخونه. 50 دیقه بعدش وقتی صداش کردم برای شام دیدم با قیافه‌ی مرموز و دفتر تحقیقش اومد و نشون داد که آدم و کشورش هر دو رو انجام داده! واااقن ذوق کردم. بس که همیشه طلب کمک داشت و لفت می‌داد و این‌ها... بهش در جا یه دونه یه دلاری جایزه دادم و گفتم اگر بالای 3.8 بگیری یه دونه دیگه هم می‌گیری (که خب براش جایزه زیادی بود چون این جور جایزه‌های کژوالش معمولا کوارتر ئه) گفت می‌دونستم خیلی خوشحال می‌شی ولی نه دیگه این قدر :)) بعدشم دیگه کلی منبر اینکه چه‌قدر خوب ئه آدم کارهاش رو زود انجام بده رفتم و ابراز ذوق و شعف کردم... کلا دیده بودم که توی کارهاش داره خودکارتر و سریع‌تر می‌شه انگار ولی امروز دیگه شاهکار بود. بسا که من مدت بیشتری زنده بمونم چون از میزان کاهش عمرم سر لفت و لعاب دادن‌هاش کاسته بشه!‏

اين هفته تحقيقشون از حرف اُ ئه. ديروز بهش مى‌گم: خب نمى‌خواى انتخاب كنى آدمت رو كه فردا راحت شروع كنى؟ مى‌گه: انتخاب كردم اولردى. هاروى آزوالد. مى‌گم: چطور؟ مى‌گه: ديگه چند وقت بود داشتم هى آدم خوب مى‌كردم، ايت واز گتينگ بورينگ /  :))

بعد توى تحقيقش يه جاش نوشته: "آور" ترتى فيفث پرزيدنت... يه طورى شدم. اين طورى كه انگار فكر نمى‌كردم به اين زودى اتفاق بيفته اين حسش که بخواد بگه "آور" پرزیدنت.

امروز شاید برای اولین بار از یه ترانه‌ی ایرانی به جا استفاده کرد و خیلی حال کردم که همین نصفه نیمه هم بلد بودش و اصن انتظار نداشتم... مامان که داشت صد باره رفتن و نرفتن رو سبک سنگین می‌کرد اومد تو اتاق و دید که حرف از این موضوع ئه یه باره ریتمیک خوند: یه قلبم می‌گه برم برم، یه قلبم می‌گه نرم نرم، طاقت نداره دلم دلم، بدون تو چی کار کنم؟ / :))‏

ديروز تو بوستون يه دفعه در حالى كه حمید اصن نبود می‌گه: يو نو وات؟ آى تينك تو و بابا آر د پرفكت مچ فور ايچ آدر... من: واقن؟ چطور؟... پسرك: بيكاز يو آر سو ديفرنت بات آى تينك يور منت تو بى توگدر!

امشب ميز بغلى يه آقايى به يه خانومى پروپوز كرد و پسرك تمام راه برگشت رو در مناقب اينكه حتماً مى‌خواد ازدواج كنه و مهم‌تر از اون بچه‌دار شه و اينكه به نظرش بچه‌دار شدن بزرگ‌ترین لذت دنیا است و  فكر مى‌كنه مى‌تونه بچه‌ى خوبى تربيت كنه سخن‌رانى كرد!

بعد از کلی حرف از گذشته و آینده که زده می‌گه: تو دوست داری من بزرگ شم یا دوست نداری. می‌گم: هر دوش. می‌گه: چطور؟ می‌گم: خب هر کدوم یه خوبی‌هایی داره. بعد یه خرده حرف یه باره یادم افتاد سوالی که دوستم از پسرش پرسیده بود و قرار شده بود منم در فرصت مقتضی از پسرک بپرسم  رو ازش بپرسم. بهش گفتم: تو بزرگ بشی بچه‌ات رو میاری پیش ما بذاری بمونه؟ می‌گه: آر یو کیدینگ می؟ یور د فرست پرسن آید تینک اباوت اگر بخوام بچه‌ام رو پیش کسی بذارم. اگر کاری پیش بیاد یا امرجنسی‌ای باشه! یا بیبی‌سیترمون براش مشکلی پیش بیاد.. البته باید یکی در میون باشه. یه بار پیش شما یه بار پیش اون یکی مادربزرگش. چون یو نو دیگه. اونا هم مادربزرگ پدربزرگش هستن و دوستش دارن. ایت هز تو بی فِر! ببخشید واقن / یعنی قشنگ دهنم وا مونده بود. چنان اینا رو بدون مکث و پشت سر هم ردیف کرد که انگار صد سال ئه داره به این موضوع فکر می‌کنه!!‏

می‌گه که: من فکر کنم بزرگ که بشم آقا ورژن تو بشم. هم خیلی عاقل باشم هم خیلی مهربون و با اینکه سعی می‌کنم بچه‌هام رو خیلی خوب تربیت کنم، سعی می‌کنم همیشه خوشحال باشن و خوشحالی‌های خودم رو هم باهاشون شر کنم. من یادم ئه که من خیلی که کوچیک بودم تو هر وقت خوشحال بودی، با اینکه من اصن نمی‌فهمیدم تو الان چرا خوشحالی ولی دوست داشتی من باهات خوشحال باشم برای همین برای من یه چیزی می‌خریدی. 

امشب  ازم پرسید تو یادت ئه اولین جابی که دلت می‌خواست تو بچگی داشته باشی چی بود؟ .. گفتم: اوهوم. خلبانی... کلی خندید و گفت: سیریسلی؟.. گفتم: اوهوم. خیلی خوشم میومد... گفت: من خیلی خنگول بودم وقتی کوچیک بودم. اولین شغلی که دلم می‌خواست داشته باشم این بود که اولین نفری باشم که به ماه می‌ره :))‏

پسرک و حمید و مامانم داشتن نرف گان بازی می‌کردن، دست حمید رفته لای در و تفنگ رو انداخته و دستش رو گرفته و نشسته. پسرک بهش می‌گه: اون چی بود تو ایران می‌گفتن؟ هر وقت بازی کنی کله‌ات می‌شکنه؟ / :)))‏ طبعا منظورش بازی اشکنک داره، سر شکستنک داره است!

صفور به پسرك: خوش گذشت نيويورك؟ ... پسرك: آره خيلى خوب بود فقط روى كشتى حالت تحول گرفتم. من در حال قهقهه: تحول نه مادر، تهوع :))).. پسرك: حداقل به حد كافى شبيه اند!

بابا: یو نو مای دیر؟ نون چارکی سه عباسی، آدم مفلس رو چو من، وا می‌داره به رقاصی... پسرک: چی می‌گی ددی؟ من رقاصی بلد نیستم. بابا: مفلس می‌دونی یعنی چی؟ تو قرار نیست مفلس شی که. تو قرار ئه ایشالا خیلی زیاد پولدار شی. پسرک: من ولی دوست ندارم خیلی زیاد پولدار شم. دوست دارم به حد کافی پولدار شم. آدم زیادی پولدار باشه نمی‌تونه به بقیه آدما فکر کنه!‏

حمید سر میز شام در ادامه‌ی یه موضوعی: آره؛ هر جمعه شب می‌رن بیگ رد بارن که اسنک و اینا می‌ذارن که دانشجوها برن سوشلایز کنن... پسرک: دت ساندز سو کول، آی وانا گو در... ما: ایشالا دانشجوی گرجوئیت کرنل که شدی می‌تونی بری... پسرک: نور مایند. من که کرنل نمی‌خوام برم. من هاروارد می‌خوام برم!‏.. ما: عه؟ باریکلا. چی قرار ئه بخونی حالا تو هاروارد ایشالا؟.. پسرک: انیمال ریسرچ. بعدش هم می‌خوام یه زو باز کنم!

پسرک چند وقت پیش اومده که این بچه‌هه تو رخت‌کن استخر وسایلش رو پیدا نمی‌کرد و اومده بود گیر داده بود به من که تو گذاشتی؟ می‌گم: خب چرا به تو گیر داده بود؟.. می‌گه: آخه یه بار اینا چند تایی داشتن من رو اذیت می‌کردن و هی بهم کف می‌انداختن و نمی‌ذاشتم خودم رو بشورم و بیام و بهم -علامت فاک رو در اینجا نشون داد- می‌دادن و اینا؛ منم رفتم وسایلشون رو از توی لاکرهاشون جا به جا کردم و هر کدوم رو گذاشتم تو یه لاکر. بهش گفتم: خب وقتی یه بار این کار رو کردی طبیعی ئه که وقتی دوباره پیدا نمی‌کنن فکر کنن تو کردی. گفت: ولی من فقطططط همون یه بار رو کردم و دیگه هم نکردم و اون هم چون اذیتم کردن.. گفتم: خب من هم نگفتم چرا کردی و اتفاقا به نظرم ایده‌ات خوب بوده که بدون بی‌ادبی کردن مثل خودشون جواب آزارشون رو دادی ولی خب باید بدونی که این نتیجه‌ی مستقیمش همین ئه که وقتی یه بار دیگه چنین اتفاقی افتاد اول به تو مشکوک شن...گفت: بات دتس نات فر.. خیلی فیلسوفانه بهش گفتم: دیس ایز د لیست آنفر تینگ این لایف مادر جون /  ولی خیلی دست و پای بلوری وارانه با کارش حال کردم که در عین اینکه خشن و بی‌ادب نیست ولی تو سری‌خور و پپه هم نیست.

يه وقتايى كه عجله داره و ديرش ئه، در خونه و ماشين رو كه داره تند و با عجله  مى‌بنده، تند و با عجله صداش مى‌كنم كه عليرضا عليرضا عليرضا... وا مى‌كنه در رو كه هوم؟ تندى مى‌گم دوستت دارم. لبخند پهن مياد رو صورتش، بوس مى‌فرسته و مى‌گه منم و مى‌ره... و من گاهی روزى رو تو خيالم ميارم كه با زن زندگيش اين كارو مى‌كنه و اون كيف مى‌كنه...

کیفور و خوشحال رویروی مغازه دیزنی تایمز اسکوئر!

0 comments: