Sunday, July 21, 2013

تابستان 2013


حمید می‌گه: مریم یه چیزی به حساب کردیت اومده به اسم گوگل ادورتایزمنت. تو که چیز خاصی نخریده‌ای و کار خاصی نکرده‌ای؟ می‌گم: نه والا... پسرک از تو اتاقش می‌گه: اوه، ممکن ئه کار من باشه. من این مدته خیلی از گوگل استفاده کردم / =))‏


ما عصری خوابیده بودیم و بیدار شدیم دیدیم پسرک هم خوابیده.  بعد سر شبی بیدار شده می‌گه: دیدم شما خوابیده بودین، گفتم من هم بخوابم خانوادگی خوابیده باشیم / :))


توی برنامه‌ی کتابخوانی تابستونی کتابخونه شرکت کرده که اگر هر هفته یه مقدار خاصی کتاب بخونن کتابخونه یه جایزه می‌ده بهشون- که البته مقدار خیلی کمی ئه و کمتر از حتی یک دهم مقداری ئه که خودش می‌خونه. میزان کتاب خوندنش تو تابستون خیلی زیاد شده و خیلی هم داره کیف می‌کنه. امروز بهش گیفت کارت یه بستنی فروشی رو داده‌اند. می‌گه: من می‌خوام همه رو جمع کنم که با هم سه تایی بریم بستنی بخوریم. این طوری خیلی بیشتر بهم کیف می‌ده... / عزیز مهربون من :*


حمید یه تیکه از پیتزاش رو نخورده بود و خیلی با افتخار داشت می‌گفت: بر هوای نفسم غلبه کردم. پسرک می‌گه: چی؟... تکرار می‌کنه براش. پسرک می‌گه: آی هو نو آیدیا وات یو جاست سد... حميد براش توضیح می‌ده که مثلا وقتی یه کاری رو فقط دلت می‌خواد بکنی و عقل و منطقی پشتش نیست، می‌گن از روی هوای نفس ئه... پسرک می‌گه: آهااان فهمیدم. یعنی تو دلت می‌خواست این رو بخوری ولی برای اینکه چاق نشی نخوردی. حمید می‌گه: دقیقن... پسرک سریع می‌گه: آفرین بابا، حالا می‌شه من سهمت رو بخورم؟ :)) و در حالی که ما دو تا داریم هرهر می‌خندیم می‌گه: آی تیک دت از عه یس :))‏


می‌گه: دلم این‌قدر که باهات حرف نزده بودم، شکسته بود و نابود شده بود و خاکستر شده بود، الان که اومدم باهات حرف زدم خاکسترها به هم چسبیدن و قلبم دوباره درست شد / من چی کار کنم از دست این که این‌طور دل من رو می‌بره آخه؟



Boatyard Grill, Ithaca - July 2013

3 comments:

دختر آفتاب (مژگان) said...

فیلترینگ دق داد منو تا دو صفحه بخونم!!!!
هزار ماشالله چقدر آقا شده پسرک ..
خوبی مریم جون؟ همه خوبن؟

محبوه said...

من فکر می کنم علیرضا هم بعدتر که بزرگتر شد بتونه مثل تو خوب بنویسه. اینو از طرز جمله بندیش حدس می زنم.

مامان مریم said...

وااای سلام مژگان جان. چطوری؟ خوبی؟ دو تا دخترک‌های ناز چطور اند؟ ما خوب ایم. شکر خدا :* چه خوب بود بعد از این همه دیدن کامنت ازت. به یاد ایام قدیم :)‏

محبوبه جونم خدا از دهنت بشنوه. فعلا که اصلا زیر بار هیچ نوع نوشتنی نمی‌ره و جون می‌گیره بخواد دو خط چیز بنویسه