Tuesday, September 05, 2006

Merci !



عمر مادری، یه چند روزیه که تشکر کردن رو یاد گرفتی. قبلاً هر وقت بهت می گفتم بگو مرسی یا میگفتم تشکر نکردی از مامان ، همیشه فقط آهنگش رو در میاوردی و می گفتی م م با کشیدگی خاصی که بهش میدادی، ولی روز جمعه وقتی از مهد برگشتی و سیب و بیسکوییتت رو بهت دادم و بهت گفتم که مرسی گفتی به مامان؟ قشنگترین تشکر عمرم رو شنیدم. لبخند زدی، چشاتو ریز کردی و با ملیحترین لحن ممکن برای یک پسر بچه ، گفتی: مشی ! و من یه پرنده کوچولو تو قلبم به پرواز در اومد


و از اون روز تا حالا خیلی با ربط و یا یه کم با ربط از این کلمه که با لحن ماه تو خیلی قشنگتر از خود واقعیش شده، استفاده می کنی. تازه گاهی یه ن هم معلوم نیست از کجا به تهش اضافه می کنی و میشه : مشین !!



کلاهت رو دراز کردی طرف من و گفتی : بیی ! یعنی بگیر و وقتی ازت گرفتمش گقتی : مشی


لیوانت رو برداشتی و اومدی دم یخچال، درش رو باز کردی و گفتی : آبَ ایینا ( یعنی از اینا، منظورت آب پرتقال بود) برات ریختم، همونطور که داشتی می رفتی تو اتاق، سرت رو یه کوچولو برگردوندی و گفتی : مشی


یه کمی سرما خوردی و فین فینت به راهه. آب بینیت اومده بود و اذیتت می کرد، بهت گفتم بیا تا تمیز کنم برات، داشتم دنبال جعبه دستمال میگشتم که گفتی ایشی نه یا ! ( ایسی نه لا، یعنی اینجا نیست اونجاست ) رفتی یه دونه دستمال آوردی، دادی بهم، تمیزت کردم . نگاهم کردی و گفتی : مشی


رفته بودیم بیرون، یکی از خاله های اینجا برات نوشابه ریخت، لیوانت رو گرفتی و گقتی : مشی


امروز صبح من کیک خوردم و آشغالش دستم بود، اومدی بهم گفتی : یین مامان ( وین مامان یعنی بیا ) پا شدم و بهت گفتم که بذار من این آشغال رو بنذازم توی سطل، و وقتی انداختمش، خیلی بزرگ منشانه نگاهم کردی و گفتی : براوو مامان، مشی ! و من دهنم باز از اینکه چقدر خوب و بی نقص هر چی بهت گفتم رو تحویلم میدی


تشکر یاد می گیری و این یعنی داری بزرگ میشی. یعنی من باید لذت این لحظه ها رو با تمام وجودم ببرم و آرزو کنم که سیر نزولی این لذتها هیچ وقت به سمت صفر میل نکنه. یک گام نزدیک تر شدنت، به دنیای روابط اجتماعی انسانها، به دنیای محبت کردن و محبت دیدن، به دنیای من خوبم - تو خوبی، مبارک، نازنین پسرم


----------------------------------------------------------------------

علیرضا، چونه ات کو؟ زبونت کو؟ دندونات چی؟ لپاتو بکش ! لبات رو غنچه کن !!=))این لب غنچه کردنش من رو کشته

پدر کمر مامان بزرگش در اومد تا آقا حالش رو ببره

شافهاوزن- رودخانه راین - قربون اون قیافه کج و کوله ات برم

An angel on the earth !

15 comments:

Anonymous said...

سلام...منم مامان یه دختر و ÷سر هستم...فکر کنم پسرتون هم سن و سال دختر من باشه..یعنی چند ماه بزرگتر باشه...دخترک منم تازه زبون باز کرده...خدا حفظش کنه...سبز باشید و پایدار...

Anonymous said...

elahi che ba namak mishe in pishi rooz be rooz espand yadet nareha:)
take care

Anonymous said...

salam
kashki ye chize dige khaste boodam...
vali na, badam nashod ino khastam... ye poste bahal ba koli aks (ghabele tavajohe hamid joon:)) )

khoda pakimoono behemoon bargardoone va pakishoono hich vaght azashoon nagire

AMIN

Anonymous said...

Ehtemaalan nemikhaad bege "Merci bien" ke az bien faghat n e aakharesh ro mige? ;)

دختر آفتاب said...

:********ژستش تو اين عكس اخريه فوق العاده بامزست
من يه هفته است قراره يه سي دي اهنگ رو براش ام پي تري كنم بفرستم ولي فرصت نمي شه :(
به اميد خدا تو هفته ديگه مي فرستم براتون
مواظب خودتون باشيد

Anonymous said...

یه بوس گنده واسه مادر و پسر

Anonymous said...

salam khobi khanomi man taze ba bloget ashna shodam che pesare nazi dari khoda hefzesh kone omidvaram hamishe sehato salamat bashe rasti chand poste ghablitoon rajebe khanom doctor moeini neveshte boodin manam doctoram eshoon hastam matabeshoon roberooye parke mellat nemidonam eshone ya kheir vali age khodesh hast shoma azash razi boodin? movafagh bashin

Anonymous said...

فقط می تونم بگم هزار ماشالله.

Anonymous said...

سلاااااااااااااام. جيگري من چقده بزرگ شده ماشالا
خيللي دوسش دارم.

Anonymous said...

فدای این جیگریم برم که اینقدر خوردنی و آقا شده البته بود ولی بیشتر شده

Anonymous said...

فكر كنم من هم بايد بابت اين عكس ها و بابت پستي اين چنين كه لبخند را به روي لبان آدمي مياره تشكر كنم
تشكري به سبك عليرضا عزيز

Anonymous said...

نازي كه مرسي ياد گرفتي خوشگل من. مشي. واي ايليا كه ميگه دد و به من كلي ذوق مي كنم. چه برسه بگه مشي. ديگه مي خورمش

Anonymous said...

می‌دونی مامان مريم، هوس كردم يه پسر بچه دوست داشتنی داشته باشم كه با مشی گفتنش قند تو دل مامانش آب كنه، موهاشو شونه كنم و مثل آقا پسرها درستش كنم، هوس كردم لباس‌های مردونه تنش كنم مثل يه آقا كوچولو، زبونشو برام بياره بيرون و قربونش برم. چون ميدونم پسرها مامانی‌اند و عشق ماماناشون...يه چيزی بهت ميگم، ميدونم كه ميدونی ولی خيلی دلم ميخواد بگم، چشمای پسرت خيلی قشنگه...

Anonymous said...

سلام مرییم جون.پس به سلامتی مامان اومده پیش شما؟ شایدم مامان آقای هسمر؟ ماشاالله چقدر علیرضا جیگر و خوردنی شده. اون مشی گفتنشو بگو.نه دل آدم غنج میزنه.یه عالمه بوسش کن.

Anonymous said...

salam
belakhare up mikonid ya up konam :D

salam beresoonid

dar panahe khoda