و اما
دلکم، اون موقع که سفر بودیم، شروع کرده بودی به تشخیص رنگها و به شدت دوست داشتی ( و داری هنوز ) که همه چیز رو با رنگش بگی. فقط مشکل این بود که اسم رنگها رو بلد نبودی و همه چی فقط یا آبی بود یا بس ( سبز ) می دونستی که خیلی چیزا نه آبی ان و نه بس ، اون وقت بود که یه لحن پرسشی خیلی با مزه که یعنی خودم میدونم که جوابش منفیه می پرسیدی؛ مامان آبی؟!! و وقتی می گفتم نه و رنگش رو می گفتم می گفتی بغاوو مامان !! هلند، کشور دوچرخه سوار ها بود. همه جا به شدت برای دوچرخه راه مخصوص لحاظ شده بود که رنگش معمولاً تو مایه های آجری بود. اولین بار توی یک پارکی توی آمستردام، که داشتی خودت راه میرفتی و می دویدی بهت رنگ راه ها رو نشون دادم و گفتم که اینجا که قرمزه، راه دوچرخه هاست و ما نباید بریم اونجا... فهمیدی و تا آخر راه هی راه رو نشون میدادی و می گفتی که اتانتیون اَ ویلو ! گذشت تا 3 روز بعدش رفتیم بروکسل. هتلمون جای خیلی خیلی خلوتی بود. عصری داشتیم توی پیاده رو راه می رفتیم که یه دفعه تو شروع کردی به نا آرومی کردن. هی غر میزدی و می گفتی ایسی نه ! می گفتم می خوای بیای پایین؟ می گفتی نه !! می گفتم خوراکی می خوای؟ می گفتی نه ! و من واقعاً مستأصل شده بودم که یه دفعه کلمه نجات بخش گفته شد ! اونور راه سیمانی رو نشون دادی و گفتی : ایسی آبی !!! و من یک دفعه دوزاریم افتاد . من و تو داشتیم با کالسکه از راه آجری دوچرخه ها می رفتیم و چون اونجا هیچ کس نبود، من متوجه نشده بودم... یه دفعه گفتم: آها! ما داریم از راه دوچرخه ها میریم؟ تکیه دادی به پشتی کالسکه ات، یه لبخند کاملاً رضایت آمیز زدی و گفتی : ها !!!! و من غرق بوسه ات کردم
حالا دیگه در اثر کثرت خمیر بازی با مامان کلی رنگ دیگه یاد گرفتی. قانونمون اینه که هر وقت یک رنگ رو بلد شدی، یه رنگ دیگه هم وارد دایره بازیمون می کنیم. اسم بیشتر شابلون های اشکال هندسی و حیوون ها رو هم می دونی. تنها نکته اش در اینجاست که فقط مامان و گاهی بابایی می فهمن که شما چی میگی و منظورت چیه. خب مردم حق دارن! کی می تونه از عبارت " بیل گون گون" ، " دل قرمز " برداشت کنه. یا مثلاً :"وَش فیسید" که یعنی گاو سفید. یا از اون بدتر : "شَشَ گنگه ای" که منظور مثلث قهوه ایه. آدم یه ربع باید بین همه کلمات فارسی و فرانسه بگرده تا ببینه این الآن چی می تونه باشه. چند روز پیش یکی از شابلونات از دستت افتاد. هی نگاه کردی و پیدا نشد ! یه دفعه دیدی افتاده زیر پات. چشات رو کوچولو کردی، خندیدی و گفتی : " سه کَشه" و من برای اولین بار انقدر جمله ات درست و کامل بود که درجا گرفتم چی گفتی : قایم شده !!
یه روز مثلث ات گم شده بود. بهت گفتم که: مثلت ات کو مامانی ؟ یه فکر کردی و گفتی : شَشَ شُسوغ کوغ دَدَ !!!! و من چشمام گرد از اینکه تو چطور فکر کردی که مثلث میتونه کفشاش رو بپوشه و بدوه دَدَر !!!
به طور دیوانه کننده ای داری جات رو تو دل ما بزرگ می کنی مامانی ... وقتی دستات رو از دو طرف دراز می کنی و با نهایت محبت خالص دنیا، سر من و بابایی رو تو بغلت می گیری و در همون حال با سر انگشتای کوچولوت ، به نشانه نوازش ضربه های آروم می زنی، یک موج عشق می ریزه تو دل آدم... همیشه مهربون بمون، زیبا! همیشه
16 comments:
oh che jaleb yani man aval shodam?
Salam
ghashang bood.
axe park, marboot be luxemburge na Amesterdam. oonja doorbin naborde boodim!:D
jomleye attention a velo ro ham tarjome nakrdi:)
zemnan ax kam bood:D
ya hagh
Salam mehraneh jan, man ke hanooz ping nakardam, che joori to sar o kallat inja peyda shod ?:p
Babai, midoonam ke inja luxembourg e !!! manam park ro high light kardam na parke amsterdam ro :D
attention à vélo ro ham dar post e ghabl tarjomeh kardam :D
gharare badan ha az tah be sar bekhoone dige !!! :p
shad bashi
che pesare rangie!!!pas shoma ham ashegh ranga va khamir bazi shode agha pesar gole(bos,bos) maman maryam akhe chera vaghti ye chizi be bache migi khodet amal nemikini?
سلام علیکم
نع! معلومه بچه زبون خارجی اش بهتره!
شاد باشین
salam
vaaay kheili bahal bood! makhsoosan oonjayi ke kafshasho pooshide o rafte dadar =))
tabrik be shoma va aghaye pedar!
khoda hefzesh kone...
salam maman maryam man age begam har rooz be shoma o Alireza joon sar mizanam shayad bavar nakonid vali az roozi ke kheyli etefaghi tooye serche google khoonatono peyda kardam be ghole maroof dige kangar khordamo ...:d
Alireza joono az ghole man beboosid age ham gozaretoon be farance oftad khoshhal misham bebinametoona >:d< :*
rooze namazetoon ham ghabool bashe...
be omide didar
مريم جون اول اينكه از طرف من ببوسش بعد هم انگار زبون فضاييش بهتره تا ارجيش خدا نگهدارش باشه
يه وقتايي مي بينم كه خودم طاقت دوري عسلك رو ندارم دلم براي خاله جون عليرضا مي سوزه... طفلي ها چه صبري دارن
مي گم مريم جون حتي موهاش هم شبيه ها
;)
آهنگ ها رو خيلي خوب شد يادآوري كردي الان فرستادم از تو ماشين سي دي رو بيارن كه ام پي تري اتچ كنم برات...
به همين ايميل برات مي فرستم
فرشته كوچولوتو بوس كن :*
سلام
ببخشيد من ديروز خوندم اما الان كامنت مي ذارم
عكس ها خيلي ناز بودن
مثل هميشه
كلي دلم بچه خواست:))
هلند خيلي كشور جالبيه
ماشالا پسر فهميده اي داريد:ايكس
داخ(خداحافظي به زبان هلندي)
تو وبلاگم جواب دادم:
اگر خدا قبول كنه يه مدت هلند بوديم ما:دي
خوشحال شدم اومدي وبلاگم(بوس)
چه مزه ميده آدم از كسايي كامنت داشته باشه كه ازشون توقع نداره
سلام.خوبی خانمی؟
ماشاالله پسرت بزرگ شده ها.
رنگ چشمای آبیش هم که برگشته.
خودت خوبی عزیز دل؟
تو نوشته های یه بوی غریبی میاد.
بوی غریب یه دل تنگ.
یه دل یه کوچولو زخمی.
:(
امیدوارم که اشتباه کرده باشم و مامان مریم مهربون وبلاگستان شاد و سرحال باشه.
پسرت رو ببوس.
مراقب خودت باش.
می دونی خنده اش رو که می بینم ,ناخود آگاه لبخند می زنم و دلم آییییییییی ضعف می ره
در ضمن کامنت باباش هم در تکمیل جالب بود
محکم محکم ببوسش
پس باهوش زیبا رو
سلام مامان مریم. اینطوری بگم که من یک دل نه صد دل عاشق این ÷سر شیرین و خوشگل تو شدم. دوساله ش شده. نه؟
خدابی من چقدر عکساش خوشگل و شیرینه . و چقدر کاراش و حرفاش بامزه است.
همیشه به گشت و مسافرت خانمی.
همیشه شاد باشی و علیرضای خوشگل هم همیشه بهش خوش بگذره و در کنار شما شاد باشه
salaaaaaaaaam. elahi ghorboone jigarim beram, mashallah rooz be rooz mah tar mishe, khoda baratoon negahesh dare.
Post a Comment