پسرک داره سس تند میخوره. یه باره میگه: سان آو عه بیچ. در حال هی وای و ای وای بهش میگیم این چی ئه دیگه. میگه: من واقن نمیدونستم حرف بدی ئه. فکر میکردم موقع تعجب و اینا میگن!
من: عمو راد گفته بهت بگم تنها بودن و خواهر برادر نداشتن بد هم نیست. میتونی همه چیز رو خودت داشته باشی و لازم نیست شر کنی با کسی… میگه: یا.. آی گس.. اوری دور دت کلوزز، اوپنز انادر دور… بعد یه خرده بعد میگه: البته واقنی این ئه که من شر کردن رو دوست دارم و دوست داشتم که یه خواهر برادری داشتم که بخوام شر کنم باهاش چیزام رو.
ماشین رو پارک کردم، پسرک خیره شده به پنجره ماشین و پیاده نشده… میگم: کجایی مادر؟ چرا پیاده نمیشی؟.. میگه: اوه. ببخشید. یه ویزیت کوچیکی به کوکولند داشتم. / :))
صب کله سحر رفته بودیم مدرسهی پسرک جلسه با معلمهاش... ظاهراً پسره خوب ئه کلا، فقط بستن دهنش برا اینکه حرف نزنه یه مقداری برای همه سخت ئه، نه فقط ما.
آخ آخ... یه بساطی داشتیم ویکند. جاتون اصن خالی نبود. یکی از همسایهها داداشش رفته بود شکار و برامون گوشت گوزن شکار شده آورده بود. پسرک شااااکی که شماها گوشت گوزن بیچاره رو میخورید و حمید که خب این با گاو و گوسفند که تو میخوری چه فرقی داره و خلاصه بحث شدیدی در گرفت و بهش گفتیم کلا آدم باید به تمایلات آدمهای مختلف احترام بگذاره. ما تو رو مجبورنمیکنیم گوشت گوزن بخوری ولی تو هم باید به اینکه یه سری شکار رو دوست دارن احترام بگذاری... بعد تازه گوزنها رو فقط یه موقعی از سال اجازهی شکارشون رو میدن که سیستم رو داغون و اینوید نکنن و خلاصه بحث تموم شد و گذشت... یه خرده بعد حمید دوباره شروع کرد که کاش به این بگم این دفعه من رو هم با خودش ببره و خیلی شکار حال میده و ال و بل... دوباره بحث شروع شد و پسرک که شغل آیندهی کنونیاش رو مدافع حقوق حیوانات اعلام میکنه، یه باره شاکی شد و یواش گفت: اصن آی اف ورد آل آو یو... دیگه کلا بحث از شکار و حیوانات به سمت دیگهای کشیده شد. خلاصه بچهام در سن ده سال و چهارماه و شانزده روزگی اولین فحش ناجور زندگیاش رو بر زبان جاری کرد. حالا کمی نصفه نیمه! .. و درس اخلاقی این مطلب این ئه از ما که اف ورد نشنیده.. از کی شنیده؟ بعله!... چند روز بعدش یه صحبت مفصل درباره اینکه اصن فحش کیا و برای چی میدن داشتیم.. میگفت: توی استخر و مدرسه بچهها اونقدر زیاد این رو میگن که من درست ئه که میدونستم حرف بدی ئه ولی دیگه نمیدونستم اینقدر بد ئه!
پسرک کلا افتاده تو خط مشورت برای انتخاب فرد معروفش توی تحقیق... میگه: خب به نظرت از جی کی رو بکنم؟ میگم: هوووم، مایکل جردن، مایکل جکسون؟.. میگه: مایکل جکسون کی ئه؟... میگم: نمیشناسی واقن؟.. براش ویدیوی اسموت کریمینال رو گذاشتهام که ببینه کی ئه... وسطش اومدم قطع کنم و حرف بزنیم که یه دفعه میگه: نـــه نــــه قطع نکن! هو ایز دیس گای؟ هی ایز آآآآآسااااام / :))
چند روز بعدش از حموم اومدم ديدم اسموث كريمينال گذاشته داره تكليف مىنويسه. رفتهام توى اتاقش مىگه: كارى ندارم كه آدم خوبى نبوده، آهنگهاش خيلى كول ئه.
خلاصه بعد از نظرخواهی تو ویکند بین مایکل جردن و مایکل جکسون و استیو جابز و اندرو جکسون و اندرو جانسون، استیو جابز رو انتخاب کرد. بعد رفت مدرسه و برگشت و افاضه کرد که: " همهی اینا رو یه کسای دیگهای دارن میکنن، من خوشم نمیاد اینا رو بکنم. من دلم میخواد یکی رو بکنم که کسی نمیکنه." - ساری فور د لنگوئج :)) - بهش میگم خب تو زودتر انتخاب کرده بودی که. میگه: آی دونت کر. به هر حال اونا براشون مهم نیست ولی برام من مهم ئه!… خلاصه هی گشتیم و مشورت کردیم و بالاخره آیرین جولیت کوری رو انتخاب کرده و میگه: "دت ایز سووو کول. میخوام این طوری شروع کنم که: دو یو وانا میت عه فمیلی آو ساینتیستز هو آل وُن نوبل پرایزز؟" :)) …
بعدش هم که جهت تحقیق ایشون نشستهایم دو سه ساعت ویدیوی فوزیون و فیسیون و بمباران هیروشیما و تستهای بمبهای هستهای و در ادامه جدول مندلیف و غیره دیدهایم…جالب اینجا بود که اون فرمول ای مساوی ام سی2 انیشتن رو توی تحقیق درباره انیشتن دیده بود و بعد که توی فیسیون و فوزیون داشت نشون میداد که چه طوری طبق این فرمول انرژی خفن تولید میشه خیلی احساس وااای من این رو میدونستم داشت :)) کلا این کار تحقیق هفتگیشون واقعاً جالب و البته بسیار وقت و انرژیبر ئه.
بعدش هم که جهت تحقیق ایشون نشستهایم دو سه ساعت ویدیوی فوزیون و فیسیون و بمباران هیروشیما و تستهای بمبهای هستهای و در ادامه جدول مندلیف و غیره دیدهایم…جالب اینجا بود که اون فرمول ای مساوی ام سی2 انیشتن رو توی تحقیق درباره انیشتن دیده بود و بعد که توی فیسیون و فوزیون داشت نشون میداد که چه طوری طبق این فرمول انرژی خفن تولید میشه خیلی احساس وااای من این رو میدونستم داشت :)) کلا این کار تحقیق هفتگیشون واقعاً جالب و البته بسیار وقت و انرژیبر ئه.
سر تحقیق انیشتن 3.5 از 4 شده بوده به خاطر تمیز ننوشتن.عوضش معلمشون بهش گفته بود من تحقيق انيشتين ات رو دو بار خودم خوندم و يه بار براى دخترم و من فقط اونايى كه خيلى عالى هستند رو دو بار مى خونم و این زیاد اتفاق نمیافته. براش هم نوشته بود که معلوم ئه یوو گات د هارت آو ایت... .
امروز صبح اومد خزید زیر پتوم و تعریف کرد که چطور دیشب تو جلسهی آخر که مسابقه بوده توی قورباغه و کرال سینه از این بچه دبیرستانیه برده... میگفت وقتی اومدم بیرون بچهها کلی تشویقم کردن و گفتن: اوه من، دت واز سو کلوس. با دو سانتیمتر اختلاف بردیاش. بنده هم کلی چلوندماش و قربون دست و پای بلوریش رفتم و افسوس خوردم که نتونستم برم ببینماش.
کارنامه گرفته. همه رو از دم 3 شده، یکی رو 4... 3= میتز گرید لول اکسپکتیشنز 4= اکسیدز گرید لول اکسپکتیشنز... با یه حالی که خب الان باید خیلی خوشحال باشی اومده که نیگا، همه رو 3 شدم. تااااازه یکی رو هم 4 شدم (که لازم هم نبود. این رو نگفت ولی لحن و صدا حکایت از این داشت) ... البته پسر کو ندارد نشان از مادر... من راهنمایی که بودم، امتحان رو می نوشتم از سر تا ته، هر چی رو بلد نبودم جا می نداختم، بعد بارم رو می شمردم، اگه 18.5 میشد حتی زحمت فکر اضافی به خودم نمی دادم و پا می شدم برگه رو می دادم :دی. چرا که اگر زیر 18.5 میشدم مامان شاکی میشد و همهی جایزهها و اردوها هم مال معدل 18.5 به بالا بود.... 20 هم اگر میشدم احساس میکردم ای بابا، راضی به زحمت نبودیم. البته تو دبیرستان خیلی بهتر شدم، حالا امیدوارم پسرک بعدتر بیشتر به باباش بره در این موضوعات یا لااقل دیگه به من در دوران دبیرستانم!
بست فرند پسرك ما امسال در مدرسه اسرائيلى ئه. ديشب مىگه: آى نو اباوت آور ايشوز ويت دم! ايز ديس گانا بى عه پرابلم؟ .../ عزيزم
این روزها برای پسرک که تمرین ریاضی مینویسم، توی جمع و تفریق کسری باید کلی ضرب کنه و کلا چرکنویس و اینا تو کارش نیست. همهی ضربها رو ذهنی میکنه و من گاهی از اینکه فکر میکنم خنگول ئه شرمنده میشم. الان داشتم یکی رو تصحیح میکردم، 37 ضربدر 2 ضربدر 11 میشد مخرج مشترک. دیدم نوشته 814.. بهش میگم: کو محاسبهی این؟.. میگه: چقدر بگم من دوست دارم توی فکرم ضرب کنم و خوشم نمیاد بنویسم؟ یعنی به نظرم تنبلی آثار مثبتی داره بر جای میذاره! الان واقن ضرب دو رقم در دو رقم و هر چند بار در یک رقم رو راحت ذهنی انجام میده و به ندرت اشتباه میکنه. خوشم میاد چون خودم عمرن چنین تواناییای ندارم :))
بچهام داره نشانههای مامان مریموار از خودش نشون میده. آخر تحقیقش به جای هی داید آن 31 اکتبر، نوشته: اند آن اکتبر 31، 1926، هی ونت اینتو عه استیت دت نوبادی کن کام آوت ایت!
این دفعه برای اولین بار ازم پرسید به نظرت با اچ آدم معروف کی انتخاب کنم؟... گفتم: ویکتور هوگو؟...هیچی نگفت و رفت... فرداش بهش میگم: کی رو انتخاب کردی؟.. میگه: هری هودینی... میگم: این کی ئه دیگه؟... در حالی که چشاش برق میزنه و صداش رو هیولایی کرده میگه: مجیــــــشـــــن!
ديروز اومده مىگه: مىشه براى پارتى فرداى ما براونى درست كنى؟ .. گفتم اوكى ولى بعد ديدم مواد لازمه رو نداريم. بهش مىگم: نداريم چيزاى براونى رو، مىخواى مافين يا چيز ديگه درست كنم؟ مىگه: اى واااى، من براى براونى رجيستر كردم، چون همهى كلاس عاشق براونىهاى تو هستن و مىدونستم اگه بهت بگم درست مىكنى!
داره همینطور پشت سر هم با دهنش صداهای جورواجور در میاره. بهش میگم: این چه صداهایی ئه مادر؟ آروم بگیر یه خرده خب... با لحن پدر روحانی میگه: ساندز آر پارت آو لایف اند هوینگ پیشنس ایز عه ماست ون یو هو عه چایلد! / :)))
0 comments:
Post a Comment