گفته بودم پسرک همیشه میگه تو بهترین شف دنیایی دیگه؟ دو سه هفته پیش قرار بود بریم رستوران فیورت پسرک به اسم چیلیز، حمید با آزار و خنده یواشکی به من میگه: تماشا کن :)) بعد به پسرک میگه: علیرضا! تو چرا دوست داری اینقدر که بریم چیلیز؟ پسرک میگه: چون دوست دارم بعضی وقتها بیرون خونه تو رستوران غذا بخوریم. حمید که اصن انتظار این جواب رو نداشته با تلاش مذبوحانهای میگه: یعنی غذاش رو بیشتر دوست نداری؟ پسرک میگه: نه، غذاهای مامان از همهی غذاهای دنیا خوشمزهتر ئه... حمید دیگه وا میده و از اونجایی که تو ماشین بوس و بغل ممکن نبود، های فایو من و پسرک :دی … تازه امشب که براش تعریف کردم که میخوام این حرکت نامردیاش رو تو وبلاگ پسرک بنویسم ضمن قهقهه اعتراف کرد که میخواسته با یه تیر دو نشون بزنه و حال من و پسرک رو با هم بگیره ولی نقشهاش نقش بر آب شده :دی
پسرک کتابهای فارسی رو برای من میخونه که اصلاحش کنم. امروز داره کتاب مدرسهی پرماجرا رو میخونه، بعد یه جاییش پسرهی تو داستان گفت من این رو دوست ندارم و اون رو دوست ندارم، بعد دوستش بهش گفت تو که هیچی دوست نداری. یهباره پسرک میگه: دوست این هم مثل فولانی ئه ( همون بچهای که مسخرهاش میکرد هی). من چون زیاد سوال میکنم درباره هر چیزی که نمیدونم، هی بهم میگه: دو یو نو انیتینگ؟ بعد من بهش میگم: یا! آی نو تو پلاس تو ایز فور، آی نو میلک کامز فرام کاو، آی نو آیسکریم ایز مید آو میلک. یو سی؟ در حال خنده و هایفایو بهش میگم: یور عه کول گای. یو نو دت؟ میگه: آف کووورس آی ام :))
پسرک اومده که: تو توی پنکیکهات چی میزنی؟ میگم: چطور؟ میگه: میگه میشه اینگیریدینتهاش رو بگی؟.. براش گفتهام. میگه: هاااان، میگم پنکیکهای تو یه فلیوری داره که مال هیشکی نداره / :)) عزیزم
پسرک: مامان یه سوالی ازت دارم. اون موقعی که تو و بابا ازدواج کردید تو پات اینجوری بود؟... من: نه مادر، نه هنوز... پسرک: به نظرت اگر این طوری بود پات بابا بازم باهات ازدواج میکرد؟
یکی از دوستام پرسیده که علیرضا پن فرند نمیخواد. متقاضیان دو تا دختر 10 و 12 ساله و یه پسر 8 ساله اند. به پسرک میگم کدومشون رو ترجیح میدی پن فرند باشی باهاش؟ میگه: وااای هر سه تاشون رو.. میگم هر سه تا که نمیشه مادر یکی رو انتخاب کن.. میگه: خب دختر 10 ساله و پسر 8 ساله جفتشون به من میخورن و من نمی خوام هرتشون! کنم و یکی شون رو چوز کنم! به دوستت بگو خودش یا مامانشون چوز کنه که ناراحت نشن فکر کنن من یکی شون رو نمی خواستم. می گم مادر اونا اصن تو رو نمی شناسن که! می گه: باشه، بازم! یعنی هلاک این هستم که این قدر مهم ئه براش نیازردن آدمها.
پسرک: من پام درد میکنه نمیتونم کیک کنم، میشه امروز استخر نرم؟... من: پات فقط برای استخر درد میکنه مادر؟ روزی 1 ساعت رولر بلیدینگ پات رو درد نمیاره؟.. پسرک: نه نیگا کن، رولر بلیدینگ ماسلهای اینجای پام رو لازم داره ولی شنا اینجا رو که درد میکنه. پسرک میره اتاقش و من در جا زنگ به حمید: این میگه فولان و من قلبم درد میکنه و توانایی حتی یک کلمه بحث بیشتر ندارم، تو باهاش حرف بزن، بگی ببر میبرم، بگی نبر نمیبرم... حمید به پسرک: چی شده بابایی پات درد میکنه؟ .. پسرک توضیحات مبسوط و در نهایت بحث اعتراف به اینکه اصل مساله این ئه که حال نداره بره... پسرک گوشی رو میاره میده به من. حمید از پشت خط با خنده: خب قرار شد نره ولی گوشی رو بده بهش دوباره، الان یه کاری میکنم که دیگه ترجیح نده به جای استخر خونه بمونه... پسرک گوشی رو میگیره و طبق عادت میذاره رو اسپیکر. حمید از پشت خط: بابایی، عزیزم حالا که یک ساعت و نیم وقت داری و استخر نمیری و مامان خسته است، خونه رو مرتب کن و همهی اتاقها رو قشنگ جارو بزن تا من بیام.
پسرک هم مشامش بدتر از باباش ئه. یعنی ذرهای به من نرفته که بوی شتر و آدمیزاد رو از هم تشخیص نمیدم. قرار بود شام کباب تابهای باشه، پرسیده بود و بهش گفته بودم. اومده خونه کباب تابهای روی گاز داره سرخ میشه. یه نگاهی میندازه و میگه: میدونم که گفته بودی شام کباب تابهای ئه ولی نمیدونم چرا بوی شنیتسل میاد! / حالا شنیتسل برای نهار فردا توی فر بود. اصن مگه بو داره شنیتسل؟!
پسرک: میشه من پا برهنه برم بیرون چند دیقه؟ / منظورش این ئه که با کفش بره و بدون رولر بلید! یعنی همیشه برام سوال بود اینایی که با رولر بلید زندگی میکنن و راه میرن و میشینن و پا میشن و همه جا میرن چطوری اند؟! خدا یکیاش رو صاف گذاشت تو خونهام که خوب متوجه شم!
پسرک دیروز: مامان اکسس یعنی چی؟ من: عه؟ تو واقن نمیدونی اکسس یعنی چی؟ اون: نه.. من: یعنی دسترسی. اون: مثلا مستر تومسیک هز اکسس تو اوری روم این د اسکول؟ من: اوهوم... پسرک امروز بعد از برگشتن از مدرسه: مامان واقن که. من خیلی ایمبرسد شدم امروز. اکسس یعنی یه استریت لاین که فولان... من: اوووه. اون اکسس ئه... اون: نـــه. اون اکسس ئه این اکسس ئه! (Access vs. Axis)
پسرک با دخترخالههام پای اسکایپ ئه. بعد میگه: صب کنین یه دیقه برم دسشویی. بعد گوشی رو هم با خودش برده. اونا داد میزنن: وااای. ما رو هم بردی دسشویی؟ با خونسردی تمام میگه: نــــه، نگران نباشین نمیذارم من رو ببینین، دوربین رو اون وری میکنم / =))
پسرک همینجوری که وسایلش رو جمع میکنه میخونه: دیس لند ایز مای لند، دیس لند ایز یور لند، فرام کلیفرنیا، تو د نیویورک آیلند... من؟ من تو دلم شیشکی میبندم.
پسرک خودش ویولن میزنه، بعدش هم خودش به خودش میگه: بیوتیفول. بچهام استقلال رو به معنای واقعی کلمه به منصه ظهور رسونده.به زودی هم کاری میکنه که کسی با ما هیچ نوع تماس صوتی و تصویری برقرار نکنه. بس کی تا هر کی زنگ میزنه شروع میکنه براش پشت گوشی ویولن زدن.
عشقاش این ئه که این سربالایی رو ده بار به سختی بره بالا و بعد اینطوری سریع بیاد پایین https://www.youtube.com/watch?v=9zbe1D-VLN8
1 comments:
عالی بود!!
Post a Comment