Monday, June 09, 2014

May - June 2014


گفته بودم پسرک همیشه می‌گه تو بهترین شف دنیایی دیگه؟ دو سه هفته پیش قرار بود بریم رستوران فیورت پسرک به اسم چیلیز، حمید با آزار و خنده یواشکی به من می‌گه: تماشا کن :)) بعد به پسرک می‌گه: علیرضا! تو چرا دوست داری این‌قدر که بریم چیلیز؟ پسرک می‌گه: چون دوست دارم بعضی وقت‌ها بیرون خونه تو رستوران غذا بخوریم. حمید که اصن انتظار این جواب رو نداشته با تلاش مذبوحانه‌ای می‌گه: یعنی غذاش رو بیشتر دوست نداری؟ پسرک می‌گه: نه، غذاهای مامان از همه‌ی غذاهای دنیا خوشمزه‌تر ئه... حمید دیگه وا می‌ده و از اون‌جایی که تو ماشین بوس و بغل ممکن نبود، های فایو من و پسرک :دی … تازه امشب که براش تعریف کردم که می‌خوام این حرکت نامردی‌اش رو تو وبلاگ پسرک بنویسم ضمن قهقهه اعتراف کرد که می‌خواسته با یه تیر دو نشون بزنه و حال من و پسرک رو با هم بگیره ولی نقشه‌اش نقش بر آب شده :دی

پسرک کتاب‌های فارسی رو برای من می‌خونه که اصلاحش کنم. امروز داره کتاب مدرسه‌ی پرماجرا رو می‌خونه، بعد یه جاییش پسره‌ی تو داستان گفت من این رو دوست ندارم و اون رو دوست ندارم، بعد دوستش بهش گفت تو که هیچی دوست نداری. یه‌باره پسرک می‌گه: دوست این هم مثل فولانی ئه ( همون بچه‌ای که مسخره‌اش می‌کرد هی). من چون زیاد سوال می‌کنم درباره هر چیزی که نمی‌دونم، هی بهم می‌گه: دو یو نو انی‌تینگ؟ بعد من بهش می‌گم: یا! آی نو تو پلاس تو ایز فور، آی نو میلک کامز فرام کاو، آی نو آیس‌کریم ایز مید آو میلک. یو سی؟ در حال خنده و های‌فایو بهش می‌گم: یور عه کول گای. یو نو دت؟ می‌گه: آف کووورس آی ام :))‏

پسرک اومده که: تو توی پنکیک‌هات چی می‌زنی؟ می‌گم: چطور؟ می‌گه: می‌گه می‌شه اینگیریدینت‌هاش رو بگی؟.. براش گفته‌ام. می‌گه: هاااان، می‌گم پنکیک‌های تو یه فلیوری داره که مال هیشکی نداره / :))‏ عزیزم

پسرک: مامان یه سوالی ازت دارم. اون موقعی که تو و بابا ازدواج کردید تو پات این‌جوری بود؟... من: نه مادر، نه هنوز... پسرک: به نظرت اگر این طوری بود پات بابا بازم باهات ازدواج می‌کرد؟

یکی از دوستام پرسیده که علیرضا پن فرند نمی‌خواد. متقاضیان دو تا دختر 10 و 12 ساله و یه پسر 8 ساله اند. به پسرک می‌گم کدومشون رو ترجیح می‌دی پن فرند باشی باهاش؟ می‌گه: وااای هر سه تاشون رو.. می‌گم هر سه تا که نمی‌شه مادر یکی رو انتخاب کن.. می‌گه: خب دختر 10 ساله و پسر 8 ساله جفتشون به من می‌خورن و من نمی خوام هرتشون! کنم و یکی شون رو چوز کنم!‏ به دوستت بگو خودش یا مامانشون چوز کنه که ناراحت نشن فکر کنن من یکی شون رو نمی خواستم. می گم مادر اونا اصن تو رو نمی شناسن که! می گه: باشه، بازم! یعنی هلاک این هستم که این قدر مهم ئه براش نیازردن آدم‌ها.‏

پسرک: من پام درد می‌کنه نمی‌تونم کیک کنم، می‌شه امروز استخر نرم؟... من: پات فقط برای استخر درد می‌کنه مادر؟ روزی 1 ساعت رولر بلیدینگ پات رو درد نمیاره؟.. پسرک: نه نیگا کن، رولر بلیدینگ ماسل‌های اینجای پام رو لازم داره ولی شنا اینجا رو که درد می‌کنه. پسرک می‌ره اتاقش و من در جا زنگ به حمید: این می‌گه فولان و من قلبم درد می‌کنه و توانایی حتی یک کلمه بحث بیشتر ندارم، تو باهاش حرف بزن، بگی ببر می‌برم، بگی نبر نمی‌برم... حمید به پسرک: چی شده بابایی پات درد می‌کنه؟ .. پسرک توضیحات مبسوط و در نهایت بحث اعتراف به اینکه اصل مساله این ئه که حال نداره بره... پسرک گوشی رو میاره می‌ده به من. حمید از پشت خط با خنده: خب قرار شد نره ولی گوشی رو بده بهش دوباره، الان یه کاری می‌کنم که دیگه ترجیح نده به جای استخر خونه بمونه... پسرک گوشی رو می‌گیره و طبق عادت می‌ذاره رو اسپیکر. حمید از پشت خط: بابایی، عزیزم حالا که یک ساعت و نیم وقت داری و استخر نمی‌ری و مامان خسته است، خونه رو مرتب کن و همه‌ی اتاق‌ها رو قشنگ جارو بزن تا من بیام.

پسرک هم مشامش بدتر از باباش ئه. یعنی ذره‌ای به من نرفته که بوی شتر و آدمیزاد رو از هم تشخیص نمی‌دم. قرار بود شام کباب تابه‌ای باشه، پرسیده بود و بهش گفته بودم. اومده خونه کباب تابه‌ای روی گاز داره سرخ می‌شه. یه نگاهی می‌ندازه و می‌گه: می‌دونم که گفته بودی شام کباب تابه‌ای ئه ولی نمی‌دونم چرا بوی شنیتسل میاد! / حالا شنیتسل برای نهار فردا توی فر بود. اصن مگه بو داره شنیتسل؟!‏

پسرک: می‌شه من پا برهنه برم بیرون چند دیقه؟ / منظورش این ئه که با کفش بره و بدون رولر بلید! یعنی همیشه برام سوال بود اینایی که با رولر بلید زندگی می‌کنن و راه می‌رن و می‌شینن و پا می‌شن و همه جا می‌رن چطوری اند؟! خدا یکی‌اش رو صاف گذاشت تو خونه‌ام که خوب متوجه شم!‏

پسرک دیروز: مامان اکسس یعنی چی؟ من: عه؟ تو واقن نمی‌دونی اکسس یعنی چی؟ اون: نه.. من: یعنی دسترسی. اون: مثلا مستر تومسیک هز اکسس تو اوری روم این د اسکول؟ من: اوهوم... پسرک امروز بعد از برگشتن از مدرسه: مامان واقن که. من خیلی ایمبرسد شدم امروز. اکسس یعنی یه استریت لاین که فولان... من: اوووه. اون اکسس ئه... اون: نـــه. اون اکسس ئه این اکسس ئه!‏ (Access vs. Axis)

پسرک با دخترخاله‌هام پای اسکایپ ئه. بعد می‌گه: صب کنین یه دیقه برم دسشویی. بعد گوشی رو هم با خودش برده. اونا داد می‌زنن: وااای. ما رو هم بردی دسشویی؟ با خونسردی تمام می‌گه: نــــه، نگران نباشین نمی‌ذارم من رو ببینین، دوربین رو اون وری می‌کنم / =))‏

پسرک همین‌جوری که وسایلش رو جمع می‌کنه می‌خونه: دیس لند ایز مای لند، دیس لند ایز یور لند، فرام کلیفرنیا، تو د نیویورک آیلند... من؟ من تو دلم شیشکی می‌بندم.‏

پسرک خودش ویولن می‌زنه، بعدش هم خودش به خودش می‌گه: بیوتیفول. بچه‌ام استقلال رو به معنای واقعی کلمه به منصه ظهور رسونده.‏به زودی هم کاری می‌کنه که کسی با ما هیچ نوع تماس صوتی و تصویری برقرار نکنه. بس کی تا هر کی زنگ می‌زنه شروع می‌کنه براش پشت گوشی ویولن زدن.‏

عشق‌اش این ئه که این سربالایی رو ده بار به سختی بره بالا و بعد این‌طوری سریع بیاد پایین https://www.youtube.com/watch?v=9zbe1D-VLN8



1 comments:

سيد عباس بني هاشم said...

عالی بود!!