پسر خوشگله مامان
نمی دونم چرا گاهی نوشتن سخت میشه... توی این مدتی که پیشم نبودی ، خاله صفور هر روز چندین تا ایمیل از کارای با مزه ات یا اتفاق های خاصی که افتاده ، برام می فرسته که واقعاْ دستش درد نکنه چون واقعاْ تو باز شدن دلم موثره. خلاصه الان هر چی دارم می نویسم ، از نقل قول های خاله صفور ه
زمان ۱ : ۱۲ روز مانده به تولد
خاله : می دونی چند روز مونده به تولدت ؟
تو : نه
خاله : ۱۲ روز
تو : اووووووه ، چقدر زیاد
خاله : نه، خیلی زیاد نیست
زمان : چند ساعت بعد از زمان ۱
تو : بیا اونو بازی کنیم ، ۱۰ کارته - محض اطلاع ، اونو اسم یه بازی با کارت ه
خاله : نه ، ۱۰ تا کارت خیلی زیاده
تو : نه ، خیلی زیاد نیست
خاله : چرا خیلی زیاده
تو : ولی خودت گفتی که ۱۲ تا کمه ، پس ۱۰ تا هم کمه :دی :دی:دی
عین نقل خاله :
یه کتاب هستش که تو خامنه تقریباْ روزی سه بار براش می خوندم.و تقریباْ حفظ شده بود. یه جاش می گه که شیر های نر یال دارن ، منم بهش گفتم که نر همون آقاست و ماده همون خانم ه و ... شب داشت می خوند کتاب رو و به اون صفحه که رسید یه خرده فکر کرد و گفت : خانمای شیر ، حال ندارن ... :دی:دی:دی