Monday, June 12, 2006

Milan _ Venice



با بابایی رفته بودیم الاغ هایی رو که آورده بودن و برای چرا ول کرده بودنشون تو چمن نزدیک خونمون رو ببینیم، پسره تا دید الاغ ها دارن علف می خورن ، نام نام گویان ( نام نام واژه ایست برای بیان چیزهای خوشمزه)شروع کرد به علف کندن. من و بابایی کف کردیم که الان می خواد بخوره و عجب آدمیه و ... که دیدیم علف رو برد داد الاغه بخوره !!! خدا رحم کرد ، داشتیم نا امید می شدیم

اسم دوستای مهدکودکش رو میگه... تائو ( به شدت دوستش داره. رزماری - خانوم مربی - می گفت که کلی با هم اسکوتر سواری می کنن و به کسی هم نمیده اسکوترش رو، و کلی باید براش دست بزنیم و تشویقش کنیم و بگیم که آفرین که به بقیه هم میدی و اینا تا راضی شه یه مقداری اسکوتر رو قرض بده. به شدت رو اسکوتره حس مالکیت داره) آیدان، ساشا، صوفی ، بن، لودی میلا ( بعضی وقتا میگه فقط و وقتی میگه اونقدر هلو میشه که می خوای قورتش بدی) نون و ... گزارش هم میده دربارشون ولی تنها گزارشی که من می فهمم اینه که : تائو یفت ( رفت) فدای حرف زدنت شه مادر

هفته پیش رفته بودیم میلان و ونیز. جای همه دوستان خالی. از قبلش کلی دعا کرده بودم که تو ونیز با اون وصفی که از پله هاش می کنن، تو مود بدی نباشه و هی بغل نخواد و ... یه کالسکه سبک هم برداشتیم که اگه یه وقت خدای نکرده مجبور شدیم هی بکشیمش ، حداقل کالسکه سبک باشه. ولی خدا رو شکر خیلی ماه و آقا بود. سر یکی دو تا پل اول تا می رسیدیم دم پل بهش می گفتم که رسیدیم به پل، وقت پله بالا رفتنه، پیاده شو پسر گلیم و پیاده می شد پستونک و دودو ها رو می انداخت تو کالسکه و می دوید و می رفت. از اون به بعد تا می رسیدیم دم پل ها ، خودش سریع دیتکت می کرد و می پرید بیرون . قربون احساس مسئولیتش برم که حتی وقتی خیلی خوابش میومد پیاده می شد و می رفت. حسابی از دیدن آب ها ذوق کرد. از خوردن بستنی ها هم همینطور. از ناز کردن شین ها ( به زبون خودش و البته زبان اینها، یعنی سگ) هم همینطور

جلوی بیشتر کلیسا ها، هم دوامو میلان هم سنت مارکو ونیز و بقیه که اسماشون رو بلد نیستم، یه عالمه کبوتر بودن. آخ که وقتی می رسید به اینا مگه دیگه می تونستی جمعش کنی و ببریش؟ بی نهایت حال می کرد باهاشون. اونقدر می دوید دنبال یکیشون که دیگه بپره و بره، بعد می رفت سراغ یکی دیگه


موقع برگشتن بارون گرفته بود ، زیر بارون دویدیم تا سوار ماشین شیم، من پسرک رو نشوندم و کمربندش رو بستم و خودم نشستم جلو و برگشتم از بالای سرش از اون جای جلوی شیشه عقب یه چیزی بردارم، وقتی نشستم یه نفس عمیق کشیدم و یه اوووووه بیرون دادم همراه با نفسم که یه دفعه پسره با دیدن حال و روز من گفت :
O - La - La
دلم می خواست همون جا می چلوندمش. ( این اُ لا لا یه آوای فرانسویه که یکی از موارد استفاده اش دقیقاً همونجاییه که استفاده اش کرد)

دیروز اومده جلوی فر روشن واستاده ، دستشو برده جلوش و میگه اتانسیون !!! ( یعنی مواظب باش )یه بارم وقتی رفته بود رو اسکوترش واستاده بود اینو گفت. فداش شه مادرش

توی حموم بود که گفت پاماده بده ! حالا پاماده چی بید؟ من که انواع و اقسام خوراکی هایی که به ذهنم می رسید رو گفتم و جواب نه بود تا اینکه با یک نگاه عمیق به کل دستشویی یه دفعه دینگ زد تو مغزم و گفتم دمپایی می خوای؟ گفت : هوم ! اونقدر از ذوق من هیجان زده شد که ده بار هی گفت پاماده... تا این لحظه هم رسماً به دمپایی می گه پاماده

و اما عکسامون

در حال الد مک دونالد خوندن و رقصیدن

در حال رقص پا روی پله های یکی از پل های ونیز

در حال قدم زدن

Have you seen the Rain Man? These are my rain men, the only men who make me rain !



Isn't he the most beautiful, gorgeous, handsome, lovely, sweet, young boy in the whole world?




ye madare o ye pesar o ye dasto paye boloori dige, jeddi negirin kheyli

14 comments:

Anonymous said...

آدم اينجا تدريج رو حس مي كنه به وضوح به وضوح به وضوح...
از مريم جوانمردي كه تو دانشكده مي ديدي تا.....

Anonymous said...

salam
tarjihan ye aksayi az pesaretoon bezarin ke pedaresh ham toosh bashe:))
be nazar kheili bozorg shode:D

in tadrij yani chi? ma ye chizi too dabirestan mikhoondim migoft estedraj o az in harfa ke maniye badi midad va man chom kheili moadab boodam yad nagereftam

dar panahe khoda

Maman Maryam said...

valla age yeki manam roshan mikard ke in tadrij yani chi o be che manist kheyli khoob mishod.

zeynab khanoom, hadeaghal migofti ke voroodie chand boodi, che daneshkadeh i boodi ke ye hadsi bezanam...

Anonymous said...

حالا اجالتا از خط تدریج بیاین بیرون
جوان جان ایشالا خدا مردهای بارانیتو برات حفظ کنه وهرسه تایی شما رو شامل باران رحمت خودش قراربده
همیشه خوب و خوش باشید

Maman Maryam said...

mamnoonam soudeh jan

man hanoozam babate oon rooz sharmandeh am. ishalla ke hamishe movaffagh bashi. be aghaye hamsar salam beresoon

Anonymous said...

تو ترجيحا كمتر آپ كن تا من كمتر گريه ام بگيره كه پيشمون نيستي :((

Anonymous said...

سلام سلام چه عجب .چقدر پسری بزرگ شده چقدر اقا شده چقدر صحبت میکنه. نازی. خوشحالم که مسافرت بهتون خوش گذشت. راستی خرگوشک هم به دمپایی میگه دامادا البته بعضی وقتها هم دمبایی. خیلی دوست داشتم ببینمت انشائلله در فرصت های بعدی. ببوسش عسلی را و شاد باشید

Anonymous said...

khoda mardatu barat negah dare zendegitoon ham hamishe aftabi bashe. cheshmam kafe pash cheghadr agha shode in pesaremoon. ba oon lebashaye mardoonash kolli delam zaf raft barash. miboosametoon azize delam.

Anonymous said...

salam khedmate agha alireza!
baeed midoonam ye roozi hosele koni ke dige commentaye weblogetam bekhooni vali khob;
in chand vaght dashtam weblogeto moroor mikardam... az oon avalesh... va khaterati ke yadam mioomad... az negaranihayi ke hata man barat dashtam(mamano babato nemidoonam)... az inke to zize koochooloo aksaran khaab boodi va cheshmat baste...az geryehat...va az kheili chiza ke man hata ye zarasham nemidoonam vali boodan kasayi ke lahze lahze bahashoon sar kardan.
alireza man mididam (vagean mididam? khob shayad kheili nemididam vali az raftareshoon, az harfashoon, az in hame hosele va eshgho zogheshoon mashhood bood!) ke pedaro madaret cheghadr dooset dashtan (va daran)...
hala nemidoonam chi shod be inja keshid, resid be inke ghadreshoon ro bedooni va... vali avalesh ke shoroo kardam faghat mikhastam ino begam:
kashki mishod ye post bezarid va in seire takamole alireza joon ro moroor konid!
az oon ye roozegi ta alan (kheili avaz shode O-: )

Anonymous said...

چرا كه نه
چرا تعريف نكنين ، تعريف هم داره و ماشاالله به تيپ و شيرين زبوني هاي عليرضا عزيز

عكس هاي رقص روي پله را خيلي دوست داشتم

Anonymous said...

salam, elahi fadash besham, babate axa binahaiat mamnoon, rasti manam iran raftanam aghab oftad, be ommide khoda hafteie dige miram, shad bashin, eshghamo beboosin, khodanegahdar.

Anonymous said...

مریم جون از روزی که از ایران اومدین من هر روز میخوام بیام برات پیغام بگذارم مگه این شایان حسود میگذاره همش باید در خدمت شازده ام باشم
ماشالله ماشالله چقدر این گل پسریت بزرگ شده من واقعا شوکه شده بودم که چه جوری توی این یکی دو ماه اینقدر آقا شده البته بود ولی آقاتر شده ماشالله
از طرف من حسابی ببوسش. نمیشه تو این سفرهاتون یک سفر هم بیاین این ورا تا من ببینمتون خانومی؟

Anonymous said...

سلام مامانی. فقط می تونم بگم ماشالله و دعا کنم خدا شما خانواده خوشبخت و زیبا رو در پناه خودش حفظ کنه. خب معلومه که باید هم تعریف کنید. هر کی این پسر ناز شما رو ببینه عاشقش می شه. الهی که همیشه سلامت و خندون باشه.

Anonymous said...

از اول اولش این وبلاگو می خوندم.از وقتی علیرضای خوشگلت اینقدی بود==> .
راستش بهت حسودیم شد با این دین من هایی که داری :)