Saturday, November 19, 2005

پستونک بازی

پسر گلیم

با بابایی نشسته بودیم و من داشتم باهات پستونک بازی می کردم. پستونک بازی اینجوریه که وقتی تو پستونک تو دهنته، من صورتمو میارم جلو و با لبام دسته پستونکت رو می گیرم و می کشم بیرون و تو از خنده غش می کنی و بعد صورتت رو میاری جلو، پستونک رو می گیری تو دهنت و با دندونات میکشی از لای لبای من بیرون و باز غش می کنی از خنده و دوباره از اول... به بابایی می گم که می بینی چه بازی باحالی باهاش می کنم... میگه آره، خودم اصلاً این بازی رو کشف کردم و کلی وقته که باهاش این بازی رو می کنم... میگم: اِاِاِ... اگه راست میگی چند وقته... میگه : تقریباً 3 سال !!! خیلی جدی بود و چون داشتیم فرانسه تمرین می کردیم یه لحظه مکث کردم و بعد از ولو شدن روی زمین فقط به هوای دیدن صورت تو که بابایی داشت خودشو خفه می کرد که تو رو خدا پاشو اینو ببین بلند شدم... قیافه ات عشقی بود... دهن باز و چشای گرد وخوشگلی که معلوم بود هیچ جوری حالیشون نشده که چه اتفاقی افتاد

سرده...ترش هم هست تازه ... ولی بازم نمیشه ازش گذشت ... مگه نه جوجو؟



مادر فدای اون بستنی خوردنت


I think I was 23 first heared this sentence. Never had realized that... but now, today I remembered that again :


What you've spent years building, some people may destroy overnight... Build Anyway !

15 comments:

Anonymous said...

azmayesh mikonim...

Anonymous said...

again

Anonymous said...

سلام بر مامان مريم عزيز
مي بينم كه مي گوييد و مي خنديد و بازي مي كنيد ... و چي از اين بهتر. خوشحالم كه كامنت دونيت دوباره راه افتاد. منم دارم مي رم تا يه دونه آلاسكا بخرم اونم با رنگ نارنجي ..

Anonymous said...

آخي چه خوب كه اينجا باز شد . آخه هي ميخواستم بيام ازت تشكر كنم نمي شد . ممنون عزيزم بابت تبريك تولد .اين پستونك بازي هم خيلي بازي بامزه ايه ها و خوب شد بابايي 3 سال پيش اين بازي رو كشف كرد وگرنه تو الآن چه كار ميكردي ؟

Anonymous said...

che khob ke dobare dar khonat ra baz kardai. ghorbon on ghyafash beram keh babash az zaman alam zar bahash pestonak bazi mikarde

Anonymous said...

سلام, خدا را شکر که برگشتی, من هم يک پسر دارم بعضی وقتها به اينجا سر میزنم, میبينم که به کوری چشم بعضي ها کامنتهات دوباره درست شده من هم درخارج از کشور زندگی می کنم و خيلی دوست دارم دوچرخه سواری ياد بگيرم شوهر من يک دوچرخه داره که بعضی وقتها سوارش می شه ولی می گه برای تو بزرگه کاشکی تو اينها بودی به من هم ياد می دادی (قابل توجه انهايی که بهشون فشار امده که خانمها تو خارج دوچرخه سوار می شوند عرض کنم که اينجا ايران نيست که دولت پول نفت داشته باشه بده ملت بخورند انوقت انها هم ماشين مفت و مجانی رو بردارند تو خيابونها بچرخونند يا پای کامپيوتر کامنتهای يک بيچاره ای رو حک کنند اينجا مردم بايد ماهی 300 دلار بيمه ماشين بپردازند تازه خودم هميشه با روسری وبلوز می روم بيرون قول می دهم اگر روزی وبلاگ درست کردم حتما خبر بدم که بياد کامنتهای من رو هم حک کنه اصلا وبلاگم رو حک کنه ما که بخيل نيستيم) ببخشيد مريم جون اين رو برای کسی نوشتم که کامنتهات رو حک کرده بود چون هميشه می گويند جنايتکار به محل حادثه دوباره بر می گرده
مريم,

Maman Maryam said...

salam maryam jan, avvalan ke az hamdardit mamnoon, ba'desham ke valla in agha ya khanoome hacker i ke lotfeshoon shamele hale ma shod, ghalat nakonam az Canada bood. oon ke haraji baresh nist , taghsire man bood ke fekr kardam kasi nemiad weblog e ye mamani ke toosh az pesarakesh mineviseh ro hack kone va javanebe aminiati ro ra'ayat nakardam !

Anonymous said...

هر کس شطرنج مکاتبه اي بازي ميکنه يه سر به اين سايت بزنه يه جام شطرنج درست کردند جايزه اش هم يه دمين و 10 مگ فضا روي اينترنته آدرس هم : www.robonoiseman.com

Anonymous said...

سلام مامان مریم علیرضا.به به از آلاسکا و به به از این گل پسر قند عسل.هزار ماشاالله.همسرجانتم حواسش نبوده خواسته بگه 1 سال گفته 3 سال :)خوش باشید.

Anonymous said...

یه کامنت گذاشتم.اومد؟؟؟؟

دختر آفتاب said...

اي جان چقدر تو ناز و ماهي... منم يه عسلك دارم كه هر روز شيرين تر و ماماني تر مي شه. اينم ادرسشه http://asalak.mihanblog.com

Anonymous said...

بي خودي دعوا نكنين.اين بازي اختراع خودمه.وقتي ايران بودين من باهاش بازي مي كردم.

Anonymous said...

چه میکنه این مامان مریم!!!!
دیروز اومدم برات کامنت بذارم دیدم بهم اجازه نمیده!!!(ضجه
مال پست قبلی:میگم ماشالله چه بلندین ها بوس بوس

Anonymous said...

سلام بر مامان مريم نازنين
ممنون كه رنج قلم را به جان خريدي و سرانجام به گروه نامه دادي.اونم چه نامه اي. واقعاً دستت درد نكنه. تذكر به جايي بود. منتظر قسمت دومش هستم.

Anonymous said...

میکنی.امیدوارم که زود راه بیفتی در مورد سوالت باید بگم که حالا حالا ها فکر نکنم که بیاییم انطرفها چون که عمه جان و خانواده برای کریستمس میرن تهران بعد هم برای عید یا ما میرویم تهران یا اونها میان ÷یش ما خیلی دوست دارم که علیرضای خوشگلم را ببینم و همینطور شما را امیدوارم که زودتر فرصتی دست بده و همدیگر را ببینیم
بای