Monday, September 29, 2008

دیوانه وار


می دانی از کجا می فهمم که دوستت دارم؟  نه نه ... می دانی از کجا می فهمم که چه دیوانه وار دوستت دارم؟ از اینجا که روی موبایل ام یک شماره می افتد ، یک شماره ی ای پی اف ال. آشنا نیست. یک باره به ذهنم می رسد که نکند از مدرسه تو باشد. مثل دیوانه ها دنبال شماره می گردم و وقتی  می بینم که شماره مدرسه توست ، یک باره همه دل نگرانی ها و آشفتگی های دنیا توی دلم می ریزند. زنگ می زنم و ورونیک اولین جمله اش این است که نگران نباش ، چیز مهمی نیست و من یک باره انگار برایم دل نگرانی ها و آشفتگی های دنیا - همان ها که همه اش در دلم ریخته بود - هزار برابر می شود. اشک هایم همزمان با توضیح ورونیک درباره مشکلی که برای یکی دیگر از بچه ها پیش آمده و می خواهند از شیوع آن جلوگیری کنند ، روی گونه هایم می ریزد. تلفن را که قطع می کنم ، زار می زنم و به این فکر می کنم که من بدون تو چه خواهم کرد و به این فکر می کنم که نکند خدا مرا به کم شدن تاری از موی سر تو امتحان کند. تو را دوست دارم پسرک. تو را دیوانه وار دوست دارم