Thursday, June 29, 2006

عشق مادر

پسرک قشنگم

امروز که برده بودمت مهد، با اینکه وقتی رسیدیم بچه ها توی حیاط ( یا به قول شما ژَغدَن) بودن و شما عشق ژرغدنی، از بغلم پایین نمی رفتی و با بد خلقی و ناراحتی هی بیرون رو نگاه می کردی که بچه ها هر کدوم سوار یک اسکوتر بودن و دو سه تا هم خالی بود. هی بهت می گفتم که مامانی ! نمی خوای بری اسکوتر سوار شی؟ خیلی شاکی و ناراحت با اندکی چاشنی گریه می گفتی نهههه ! و من همین جور اندر عجب بودم و به رزمری گفتم که عجیبه و من نمی فهمم چشه ! رزمری یه چشمکی به من زد و گفت ولی من میدونم ! بعد به تو گفت که میخوای از مکس بخوام از اسکوتری که تو دوست داری پیاده شه و تو سوار شی؟ و تو در جا خندیدی، دودو ها رو دادی به رزمری و دویدی طرف اسکوتر... تو رفتی و رزمری با لبخند دوست داشتنی اش به قیافه متعجب من نگاه کرد و سر تکون داد


پسرکم، قشنگکم ، نازنینم، مهربونم، بی اندازه دوستت دارم. روزهایی که فکر آینده ات ذهن مشوش ام رو پر می کنه، بیش از هر چیزی این رو می فهمم که چقدر عاشقانه دوستت دارم... امیدوارم هیچ روزی نیاد که... امیدوارم هیچ روز بدی نیاد... همین

اینم عکس قشنگت تو چادر تونل داری که برات گرفتیم

Monday, June 12, 2006

Milan _ Venice



با بابایی رفته بودیم الاغ هایی رو که آورده بودن و برای چرا ول کرده بودنشون تو چمن نزدیک خونمون رو ببینیم، پسره تا دید الاغ ها دارن علف می خورن ، نام نام گویان ( نام نام واژه ایست برای بیان چیزهای خوشمزه)شروع کرد به علف کندن. من و بابایی کف کردیم که الان می خواد بخوره و عجب آدمیه و ... که دیدیم علف رو برد داد الاغه بخوره !!! خدا رحم کرد ، داشتیم نا امید می شدیم

اسم دوستای مهدکودکش رو میگه... تائو ( به شدت دوستش داره. رزماری - خانوم مربی - می گفت که کلی با هم اسکوتر سواری می کنن و به کسی هم نمیده اسکوترش رو، و کلی باید براش دست بزنیم و تشویقش کنیم و بگیم که آفرین که به بقیه هم میدی و اینا تا راضی شه یه مقداری اسکوتر رو قرض بده. به شدت رو اسکوتره حس مالکیت داره) آیدان، ساشا، صوفی ، بن، لودی میلا ( بعضی وقتا میگه فقط و وقتی میگه اونقدر هلو میشه که می خوای قورتش بدی) نون و ... گزارش هم میده دربارشون ولی تنها گزارشی که من می فهمم اینه که : تائو یفت ( رفت) فدای حرف زدنت شه مادر

هفته پیش رفته بودیم میلان و ونیز. جای همه دوستان خالی. از قبلش کلی دعا کرده بودم که تو ونیز با اون وصفی که از پله هاش می کنن، تو مود بدی نباشه و هی بغل نخواد و ... یه کالسکه سبک هم برداشتیم که اگه یه وقت خدای نکرده مجبور شدیم هی بکشیمش ، حداقل کالسکه سبک باشه. ولی خدا رو شکر خیلی ماه و آقا بود. سر یکی دو تا پل اول تا می رسیدیم دم پل بهش می گفتم که رسیدیم به پل، وقت پله بالا رفتنه، پیاده شو پسر گلیم و پیاده می شد پستونک و دودو ها رو می انداخت تو کالسکه و می دوید و می رفت. از اون به بعد تا می رسیدیم دم پل ها ، خودش سریع دیتکت می کرد و می پرید بیرون . قربون احساس مسئولیتش برم که حتی وقتی خیلی خوابش میومد پیاده می شد و می رفت. حسابی از دیدن آب ها ذوق کرد. از خوردن بستنی ها هم همینطور. از ناز کردن شین ها ( به زبون خودش و البته زبان اینها، یعنی سگ) هم همینطور

جلوی بیشتر کلیسا ها، هم دوامو میلان هم سنت مارکو ونیز و بقیه که اسماشون رو بلد نیستم، یه عالمه کبوتر بودن. آخ که وقتی می رسید به اینا مگه دیگه می تونستی جمعش کنی و ببریش؟ بی نهایت حال می کرد باهاشون. اونقدر می دوید دنبال یکیشون که دیگه بپره و بره، بعد می رفت سراغ یکی دیگه


موقع برگشتن بارون گرفته بود ، زیر بارون دویدیم تا سوار ماشین شیم، من پسرک رو نشوندم و کمربندش رو بستم و خودم نشستم جلو و برگشتم از بالای سرش از اون جای جلوی شیشه عقب یه چیزی بردارم، وقتی نشستم یه نفس عمیق کشیدم و یه اوووووه بیرون دادم همراه با نفسم که یه دفعه پسره با دیدن حال و روز من گفت :
O - La - La
دلم می خواست همون جا می چلوندمش. ( این اُ لا لا یه آوای فرانسویه که یکی از موارد استفاده اش دقیقاً همونجاییه که استفاده اش کرد)

دیروز اومده جلوی فر روشن واستاده ، دستشو برده جلوش و میگه اتانسیون !!! ( یعنی مواظب باش )یه بارم وقتی رفته بود رو اسکوترش واستاده بود اینو گفت. فداش شه مادرش

توی حموم بود که گفت پاماده بده ! حالا پاماده چی بید؟ من که انواع و اقسام خوراکی هایی که به ذهنم می رسید رو گفتم و جواب نه بود تا اینکه با یک نگاه عمیق به کل دستشویی یه دفعه دینگ زد تو مغزم و گفتم دمپایی می خوای؟ گفت : هوم ! اونقدر از ذوق من هیجان زده شد که ده بار هی گفت پاماده... تا این لحظه هم رسماً به دمپایی می گه پاماده

و اما عکسامون

در حال الد مک دونالد خوندن و رقصیدن

در حال رقص پا روی پله های یکی از پل های ونیز

در حال قدم زدن

Have you seen the Rain Man? These are my rain men, the only men who make me rain !



Isn't he the most beautiful, gorgeous, handsome, lovely, sweet, young boy in the whole world?




ye madare o ye pesar o ye dasto paye boloori dige, jeddi negirin kheyli