پسرک قشنگم
امروز که برده بودمت مهد، با اینکه وقتی رسیدیم بچه ها توی حیاط ( یا به قول شما ژَغدَن) بودن و شما عشق ژرغدنی، از بغلم پایین نمی رفتی و با بد خلقی و ناراحتی هی بیرون رو نگاه می کردی که بچه ها هر کدوم سوار یک اسکوتر بودن و دو سه تا هم خالی بود. هی بهت می گفتم که مامانی ! نمی خوای بری اسکوتر سوار شی؟ خیلی شاکی و ناراحت با اندکی چاشنی گریه می گفتی نهههه ! و من همین جور اندر عجب بودم و به رزمری گفتم که عجیبه و من نمی فهمم چشه ! رزمری یه چشمکی به من زد و گفت ولی من میدونم ! بعد به تو گفت که میخوای از مکس بخوام از اسکوتری که تو دوست داری پیاده شه و تو سوار شی؟ و تو در جا خندیدی، دودو ها رو دادی به رزمری و دویدی طرف اسکوتر... تو رفتی و رزمری با لبخند دوست داشتنی اش به قیافه متعجب من نگاه کرد و سر تکون داد
پسرکم، قشنگکم ، نازنینم، مهربونم، بی اندازه دوستت دارم. روزهایی که فکر آینده ات ذهن مشوش ام رو پر می کنه، بیش از هر چیزی این رو می فهمم که چقدر عاشقانه دوستت دارم... امیدوارم هیچ روزی نیاد که... امیدوارم هیچ روز بدی نیاد... همین
اینم عکس قشنگت تو چادر تونل داری که برات گرفتیم
امروز که برده بودمت مهد، با اینکه وقتی رسیدیم بچه ها توی حیاط ( یا به قول شما ژَغدَن) بودن و شما عشق ژرغدنی، از بغلم پایین نمی رفتی و با بد خلقی و ناراحتی هی بیرون رو نگاه می کردی که بچه ها هر کدوم سوار یک اسکوتر بودن و دو سه تا هم خالی بود. هی بهت می گفتم که مامانی ! نمی خوای بری اسکوتر سوار شی؟ خیلی شاکی و ناراحت با اندکی چاشنی گریه می گفتی نهههه ! و من همین جور اندر عجب بودم و به رزمری گفتم که عجیبه و من نمی فهمم چشه ! رزمری یه چشمکی به من زد و گفت ولی من میدونم ! بعد به تو گفت که میخوای از مکس بخوام از اسکوتری که تو دوست داری پیاده شه و تو سوار شی؟ و تو در جا خندیدی، دودو ها رو دادی به رزمری و دویدی طرف اسکوتر... تو رفتی و رزمری با لبخند دوست داشتنی اش به قیافه متعجب من نگاه کرد و سر تکون داد
پسرکم، قشنگکم ، نازنینم، مهربونم، بی اندازه دوستت دارم. روزهایی که فکر آینده ات ذهن مشوش ام رو پر می کنه، بیش از هر چیزی این رو می فهمم که چقدر عاشقانه دوستت دارم... امیدوارم هیچ روزی نیاد که... امیدوارم هیچ روز بدی نیاد... همین
اینم عکس قشنگت تو چادر تونل داری که برات گرفتیم